Chapter 94

211 62 18
                                    

تنها چند اینچ با برخورد انگشتانش به آن زیبایی مسحور کننده فاصله داشت که به ناگه مچش در بین انگشتانی بلند و پر قدرت گرفته و دستش از پیشروی بیشتر عاجز ماند

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

تنها چند اینچ با برخورد انگشتانش به آن زیبایی مسحور کننده فاصله داشت که به ناگه مچش در بین انگشتانی بلند و پر قدرت گرفته و دستش از پیشروی بیشتر عاجز ماند.
بلافاصله نگاه سرخ و خمارش به روی پلک های بسته امگا گره خورد. ارباب جوان به آرامی دیده گشوده نگاهش را به چهره ای که بر رویش خم شده و فاصله کمی با صورتش داشت دوخت.
تابستان و زمستان؟
روز و شب؟
خورشید و ماه؟
آتش و یخ؟
تفاوتی بسیار در نگاه هردو واضحا آشکار بود. 

وزیر جنگ بی‌آنکه پلکی زده و یا حتی حرکتی کند، تحت تاثیر آن چشم ها انگار که مجدد تسخیر شده باشد از راه بینی دمی عمیق گرفت و سپس بزاق دهانش را با دشواری فرو خورد. دیدگان امگای جوان جدای از آشنا بودنشان، چنان سوز و سرما را به عمق وجود غرق در آتش آلفا راه داده بودند که او بی‌اختیار سست شده بود.

ارباب جوان نیازی به ماندن در آن حال و نگریستن به آلفایی که بر رویش خم شده بود در خود نمی‌دید. نخ نامرئی نگاهشان را با خنجری پینه بسته از یخ برید و در یک حرکت از جای برخاسته بر روی تخت به حالت نشسته درآمد.

نفس های آلفای راهزن منقطع شد. سر چرخاند و نگاه سرخ از شهوت و نیازش را بر نیمرخ غرق در سرما و تاریک وانگ ییبو ثابت نمود. اندکی چهره و ابروانش در هم رفته بود چرا که امگا سنگدلانه مچش را در بین انگشتان بلندش می‌فشرد و هنوز رهایش نکرده بود.

آلفا به هیچ طریقی حال خود را نمی‌فهمید. پس از چهار سال رات شده بود و اینک شخصی که موجب وقوع آن اتفاق بود به چه دلیل با او اینگونه رفتار کرده حتی سخنی به میان نمی‌آورد؟؟
سعی نمود مچش را از بین انگشتان امگا خارج کند و با ابروانی درهم بی‌اختیار غرید:

+چیکار می‌کنی امگا؟؟ دستمو ول کن!!

برای نخستین بار….. سرانجام وانگ ییبو توانست باری دیگر صدای آلفایی که در گذشته با تمام وجود به وی دلبسته بود و آرزوی یکبار شنیدن صدایش را داشت بشنود.
اما مگر قرار بود چنین چیزی تاثیری بر روی حالات ارباب جوان بگذارد؟ 
مگر او همان آدم سابق و ضعیف بود؟
خیره به مقابل، خونسرد پلکی زده بی‌توجه به هر چیز فشار انگشتانش را به دور مچ متورم شده وزیر جنگ بیشتر کرد تا کاری از پیش نبرد، سپس آوای صدایش گرگ بی‌قرار آلفا را بیش از پیش نیازمند ساخت.

𝙙𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 (Completed)Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon