Chapter 49

217 80 24
                                    

اندکی میشد که خورشید چون گلی درخشان در آسمان خودنمایی میکرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

اندکی میشد که خورشید چون گلی درخشان در آسمان خودنمایی میکرد. زن با احوالی گرفته از اقامتگاهش بیرون آمده و مقابل امواج گرما بخش خورشید ایستاده دیدگانش را بر هم نهاد. نفس عمیقی کشید و پس از چند ثانیه چشم گشوده نگاهش را در اطراف گرداند. ملک تجاری بدون ارباب و ارباب زاده اش رنگ و رویی نداشت. آهی کشید و با یادآوری چیزی به طرف خروجی ملک گام برداشته و خود را به جنگل رسانید. می‌بایست چند نوع گیاه دارویی برای خود مهیا کند. او کاملا آگاه بود که وضعیت درونی اش با کمک طبیب تنها اندکی رو به بهبودی پیش رفته و خود می‌بایست برای آنکه مجدداً به آن وضع دچار نشود دارو خورده و برای سلامتی اش تلاش می‌نمود چرا که نمی‌خواست باری بر دوش دیگران باشد. 

نگاهش را برای یافتن گیاه دارویی که ییبو پیشنهاد داده بود در اطراف گرداند. کمی طول کشید تا چیزی که می‌خواست را پیدا کند. لبخند کوچکی بر لبانش جای گرفت و به همان سمت حرکت کرد. خم شده و شروع به چیدن گیاهان دارویی نمود. آن پسر امگا پیش تر از رشد کردن آن گیاهان در آنجا به او گفته بود. لبخندش با یادآوری کمک های ارباب زاده جوان رنگ گرفت و گیاهان بیشتری چیده و دورن پارچه ای که در دست داشت قرار داد. 

پس از اندکی نیم خیز شده تا برخیزد و به ملک برگردد که نگاهش به چیزی همرنگ با گیاهان و علف های سبز رنگ خورد. ابروانش اندکی به یکدیگر نزدیک شده و کنجکاو به طرف چیزی که دیده بود خم شد و آن را از زیر بوته های علف بیرون کشید. نگاه دقیقش را به چیزی که در دست داشت داد و اندکی چشمانش را ریز نمود. یک حلقه شکسته….. در جنگل و افتاده زیر بوته های علف….. متعلق به چه کسی بود؟!

صدایی به گوشش رسید که موجب شد از حالت خمیده در آمده و صاف بایستد. سر چرخاند و به کریس و ییشینگ که به سمتش می‌آمدند چشم دوخت. کریس با نگرانی به حرف آمد:

_جیه چرا به ما چیزی نگفتی و اومدی؟ نگرانت شدیم!

هر دو مقابلش قرار گرفتند. شوان‌لو دستی که حلقه شکسته درونش بود را سریعاً مشت نموده به پشت سرش برد. لبخندی بر لب نشاند و به گیاهان دارویی اشاره کرد.

+دارو هام تموم شده بودن اومدم کمی گیاه دارویی بچینم. 

و سپس پارچه صورتی رنگی که از گیاهان دارویی پر شده بود را به آن دو نشان داد. ییشینگ آهی کشید و آن را از دستش گرفت. 

𝙙𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 (Completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora