Chapter 104

307 61 23
                                    

پیک به انگلستان بازگشته بود و جان با آشفتگی در حیاط قدم میزد

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

پیک به انگلستان بازگشته بود و جان با آشفتگی در حیاط قدم میزد. او به هیچ عنوان قصد رفتن نداشت، لیکن دستور از سوی پادشاه قدرتمند انگلستان صادر شده و او در برابر سرپیچی ناتوان بود. 
وی آگاه بود که می‌بایست برای آخرین بار در انگلستان حضور می‌یافت و در مقابل پادشاه، درخواست بازگشت به کشور مادری اش را بیان می‌کرد. در آن چهار سال زندگی در انگلستان و مابین مردمش، متوجه شده بود که مقامات و درباریان تحت هر شرایطی، می‌بایست در دربار و در خدمت پادشاه بلندمرتبه حضور یابند. 

از حرکت ایستاد و با اخمی کمرنگ بر پیشانی، دیده برهم نهاده نفسش را بیرون فرستاد. رایحه ای در مشامش پیچید و دیده گشود. محال بود چیزی را که می‌پرستی از حفظ نباشی و یا لحظه ای به باد فراموشی بسپاری.

+ییبو!

ارباب جوان ناتوان در برابر احساساتی که پس از چهار سال اسارت، مجدد به روح و قلبش بازگشته بودند از اتاق خارج شده و بدون محافظ به دنبال آلفا آمده بود.
جان دلتنگی را در دو الماس مشکین و زیبای مقابلش دید و قلبش تپیدن گرفته قدم به سمتش برداشت. ییبو در انتظار آغوشی گرم از سوی آلفایش ماند و جان بی‌درنگ دستانش را به دور امگا حلقه کرد. 
بادی وزید. هوا سرد بود. وی دست بر کتف ارباب جوان کشید. اندکی سر کج نمود و در گوشش نجوا کرد:

+سرده. باید شِنِل بپوشی. 

امگا نیز دستانش را بلند کرده به دور کمر آلفا نهاد. هرم گرم و خوش عطر نفس های جان، می‌لرزاند قلب دلتنگ و بی‌قرارش را. دمی عمیق از رایحه دلنشین آلفا در سینه فرو کرد و چون او سخن گفت:

_نیازی بهش ندارم. تو هستی.

جان آن روزگار سنگدل را به سبب نگارش چنین سرنوشتی لعن کرد. کاش هیچگاه پایش به انگلستان نمی‌رسید. بی‌آنکه حرکتی به دستانش بدهد تنها سر عقب کشیده به چهره امگایش نگریست. بی‌اختیار لبخندی کوچک بر لبانش بوسه زد.

+موضوعی هست که باید بهت بگم.

ییبو در سکوت خیره به دیدگان آلفا ماند و جان قدمی عقب برداشته دستانش را بر بازوان امگا نهاد. 

+انگلستان دچار آشوب شده و پادشاه ازم خواسته برگردم. 

قلب بی‌قرار امگا در سینه متوقف شد و او با نگرانی ساعد آلفا را چسبید.

𝙙𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 (Completed)Onde histórias criam vida. Descubra agora