Chapter 71

171 54 15
                                    

تاجر ویلسون همراه با دختر و پسرخوانده‌‌اش سریعا جلو آمده تعظیمی مقابل فرمانروا سر داد

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

تاجر ویلسون همراه با دختر و پسرخوانده‌‌اش سریعا جلو آمده تعظیمی مقابل فرمانروا سر داد. 

+حالتون چطوره سرورم؟

پادشاه با لبخندی بر لب از پشت میز بیرون آمد. تاجر ویلسون در تمامی آن چند سال کمک های فراوانی به وی کرده بود.

_خوش آمدید تاجر!

بلافاصله نگاهش را بر روی آلفایی که در کنار تاجر ایستاده بود چرخاند و با شوق از دیدن چنین آلفای فوق‌العاده‌ای ادامه داد:

_این آلفای تازه وارد رو معرفی نمی‌کنید تاجر؟ به نظر اهل اینجا نیستن!

آلفای راهزن از زمان ورود نگاه خیره و مشتاق پادشاه را بر روی خود احساس کرده بود و با سخنی که از سمت او شنید نگاهش را مستقیم به وی دوخته اندکی ابروهایش در هم رفت. به نظر می‌آمد از او سوال کرده! اما به چه دلیل؟ مگر او را نمی‌شناخت؟
پسرخوانده تاجر بود دیگر!

تاجر ویلسون که متوجه نگاه حیرت زده و مشتاق پادشاه انگلستان بر روی فرزندخوانده‌ دروغینش شد، با پوزخند مغروری بر لب نیم‌نگاهی به جان انداخته مجدد مقابل فرمانروا تعظیمی سر داد.

+ویلسون شان! پسرخوانده‌‌ی منه سرورم.

پادشاه مشتاق جلو آمده نگاه دقیقی به اندام ورزیده آلفای راهزن و قد رشیدش که حتی از او هم بلندتر بود انداخت. به طرز عجیبی تاکنون او را ندیده بود و اینک نخستین بار بود. آن آلفا با ته‌ریشی که داشت بسیار جذاب و نفسگیر می‌آمد. پادشاه در آنی تصمیم گرفت دو دستی او را نگه داشته و اجازه رهایی ندهد. 
پسرخوانده تاجر ویلسون با آن چهره آسیایی می‌بایست داماد او شود. حتی به زور و اجبار!

فرمانروای انگلستان قصد نداشت به دخترش مجوز ازدواج با شخصی که سال‌ها حاکم روح و قلبش شده بود را بدهد. آن آلفا در شان وصلت با خاندان سلطنتی نبود اما پسرخوانده تاجر ویلسون با تمامی آلفاهای انگلستان بسیار فرق داشت و ضمن آنکه پدرش نیز تاجری بود پر قدرت و مشهور!

کاترین، دختر تاجر که در کنار پدرش ایستاده بود با انگشتانی که درهم گره خورده بود به پادشاه انگلستان چشم دوخت. یعنی قرار بود توسط پادشاه قدرت و مقامی والاتر نصیب گروه تجاریشان شود؟ 
همان لحظه ملازم مخصوص پادشاه پشت درها قرار گرفته به سخن آمد:

𝙙𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 (Completed)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن