هیسی از درد کشید و با خشم به پزشک خیره شد.
+نمیتونی یکم آروم تر کارتو انجام بدی؟
پزشک که تحت تاثیر رایحه و چشمان خشمگین جان قرار گرفته بود آب دهانش را فرو خورد و نگاهش را از او گرفت و خم شد.
_متاسفم
و بعد دوباره با دقت به تمیز کردن زخم جان ادامه داد.
جان نگاهش را از پزشک گرفت و به کریس و ییشینگ که گوشه اتاق و با فاصله از او ایستاده بودند داد.
+خبری از هاشوان نشد؟
کریس نگاهی به ییشینگ کرد و رو به جان به حرف آمد:
~هنوز نه
پوزخندی بر لبانش جای گرفت.
~احتمالا نتونسته امگاهه رو راضی کنه برگرده و دنبالش رفته
جان عصبی نگاهش را از او گرفت و دستانش را مشت کرد.
+لعنتی، گفته بودم هر طور شده اون امگای لجباز رو با خودش برگردونه
در همان لحظه در باز شد و هاشوان همراه با ییبو وارد اتاق شد.
×رئیس ما برگشتیم
جان نگاهش را به هاشوان و بعد ییبو که با اخم به گوشه ای خیره شده بود داد.
+دیر کردین!
هاشوان نگاهی به ییبو کرد و آهی کشید.
×نصفه جون شدم تا تونستم با خودم برش گردونم
زیر لب ادامه داد:
×لعنتی زور سگ داره
اما همه کسانی که درون اتاق بودند این حرفش را شنیدند و جان با پوزخندی بر لب نگاهش را به چهره ییبو دوخت.
ییبو عصبانی به سمت هاشوان چرخید.
_تو حق نداشتی منو برگردونی
نگاهش را به جان داد و انگشتش را به سمتش دراز کرد.
_یه روز این کاراتو تلافی میکنم حالا ببین
و بعد با همان اخم از اتاق خارج شد.
جان تکخنده ای کرد و سرش را به نشانه تاسف تکان داد. انگار هیچگاه قرار نبود رفتار آن امگا عوض شود و کمی عاقلانه تر عمل کند.
ییشینگ سعی کرد جلوی خندهاش را بگیرد.
~حالا چجوری راضیش کردی برگرده؟
هاشوان برای بار دوم در آن شب آهی کشید.
×ازم نخواه اون اتفاق لعنتی رو توضیح بدم
جان نگاهش را به هاشوان داد و کنجکاو چشمانش را ریز کرد.
+مگه چه اتفاقی بینتون افتاد؟
ESTÁS LEYENDO
𝙙𝙚𝙨𝙩𝙞𝙣𝙮 (Completed)
FanficDestiny سرنوشت Zhan top, Historical, Omegaverse, M-preg, Romance, Smut, Drama ییبو پسر تاجری که برای یه سفر تجاری به درخواست پدرش مجبور میشه به قصر بره... قراره به زودی هیت بشه و چی میشه اگه توی راه با گروهی از آلفاهای راهزن رو به رو بشه... چه اتف...