خب.....وانگ ييبو عصبانی بود ٬ واقعا عصبانی بود!
:اون هايکوان تخم حروم چطور جرات کرد بره سمت مربی من؟!!!!
ييبو مشت محکمی به کيسه بوکس جلوش زد. کيسه بوکس چرخی خورد و دوباره جلوش متوقف شد. مشت بعدی ييبو ٬ خيلی محکم تربود:"حرومزاده دلش ميخواد بميره؟!!" مشت بعدی:" فکر کرده همينجوری بيکار ميشينم تا هر گهی دوست داشت با ژان بخوره؟"
مشت آخرش ٬ کيسه بوکس رو پاره کرد:"خودم اون آشغالو ميکشم! البته بعد از اينکه بکنمش!"
ييبو نفس زنان دست از مشت زدن به کيسه برداشت. دستکش هاش رو درآورد.عرق روی پيشونيش رو پاک کرد و موهای خيسش رو عقب فرستاد. روش رو برگردوند و به ژوچنگ٬ که با بی خيالی پاپ کورن ميخورد و با گوشيش ور ميرفت خيره شد.:چرا از بين همه ی لاشه های دنيا من بايد با تن لشی مثل تو رفيق باشم؟!!
بطری آبی رو که رو زمين انداخته بود برداشت. قبل از اينکه آب بخوره رو به ژوچنگ داد زد:" آهای تن لش! ميشنوی؟" ژوچنگ بدون بلند کردن سرش از رو موبايل ٬ با بی خيالی جواب داد:"هوم٬ بنال!"
_"پاشو برو يه کيسه بوکس ديگه از انبار بردار بيار!"
ژوچنگ سرش رو برگردوند. با تعجب به بقايای چيزی که تا چند لحظه قبل کيسه بوکس بود خيره شد وپرسيد:" اينم ترکوندی؟! پسر....! تو واقعا داری يه پا کينگ کونگ ميشی!"
بطری آب تو دست ييبو سمت سر ژوچنگ پرواز کرد:"الان چه غلطی کردی؟!"
ژوچنگ درست يک لحظه قبل از برخورد بطری با پيشونيش٬ سرش رو دزديد. با خنده از زير صندلی گفت:« اوه! امروز يکی اينجا اعصاب نداره!"
:"ميری بميری يا خودم به جای کيسه بوکس ازت استفاده کنم؟!" خنده ی ژوچنگ شديدتر شد:" اووووهههه آروم بگير گوريل خشمگين! و جهت اطلاعت بايد بگم که..."
يه مشت پاپ کورن تو دهنش چپوند و ادامه داد:"کيسه بوکسا به لطف تو تموم شدن بوزينه! زنگ زدم به يوبين تا سر راهش يکی بگيره بياد."
ييبو غر غر کنان وسط رينگ نشست:" اين خراب شده ديگه چجور باشگاهيه که دو تا کيسه بوکس توش پيدا نميشه؟"
_" هی! جنابعالی تو کمتر از چهار ساعت سه تاشونو ترکوندی!"
+"خفه شو چن٬ خيلی حرف ميزنی."
لبخند ريزی رو لبای ژوچنگ نشست. موبايلش رو کنار گذاشت و سمت ييبو٬ که با خستگی تو رينگ نشسته بود رفت. کنار ييبو نشست. سر ييبو رو خم کرد و رو شونه ی خودش گذاشت. آروم گفت:" بوی سگ مرده ميدی ييبو!"
YOU ARE READING
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...