نوت : اتفاقات این چپتر و چپتر های قبل ، همگی کات هایی به گذشته هستند تا ببینید چه اتفاقاتی بین این دوتا افتاده که باعث جداییشون شده.
سه سال قبل:
" دوستت دارم مربی."
حتی تو خواب ، ژان میتونست صدای ییبو رو بشنوه ، صدای گرفته و دورگه شده ی ییبو بعد از سکس، که آروم و راحت تو بغل ژان دراز کشیده بود.
این اولین بار بود. اولین باری که یک نفر از جنس خود ژان این حرف رو بهش میزد. حسی متفاوت با تمام دوستت دارم هایی داشت که ژان تو بیست و هشت سال زندگیش شنیده بود. نه خشن بود و نه ملایم. نه لطیف بود و نه کوبنده.
صادقانه بود.
بعد از تمام تجربه ای که تو روانشناسی کسب کرده بود، به راحتی میتونست تشخیص بده که هر کس چه زمانی دروغ و چه زمانی راست میگه،و به خوبی خبر داشت که اعتراف ییبو هر چند که کاملا معمولی و بدون تشریفات خاصی انجام شد ، اما صادقانه بود.
ژان انتظار چنین چیزی رو نداشت. رابطه اون و ییبو به سختی به یک ماه میرسید. یک ماه که تک تک روزهای اون به سکس های خشن و طولانی مدت ، شیطنت های ییبو و تلاش طاقت فرسای ژان برای آروم نگه داشتن شرایط گذشته بود. حتی اگر هم مدت زیادی میگذشت ، ژان مطمئن بود که هیچ وقت حسی بینشون ایجاد نمیشد. این اولین باری نبود که اون دست به درمان خصوصی میزد. قبلا هم مراجعینی داشت که بعد از مدتی ادعا میکردند به ژان علاقه مند شدند ، اما حس شهوت گذرای اون ها بعد از درمان کاملا از بین میرفت.
پس چطور امکان داشت تو این مدت کم ، وانگ ییبو بتونه چنین حسی رو نسبت بهش پیدا کنه؟
ژان موهای بهم ریخته ییبو رو نوازش کرد. ییبو دست رو نقطه ضعف اون گذاشته بود ، رو حقیقتی که ژان تلاش کرده بود پنهانش کنه. موضوعی که باعث طلاق اون از همسرش، و گوشه گیری شیائو ژان شد.
اون همجنسگرا بود.
تنها سه نفر از این موضوع خبر داشتند. ژان ، مادر و همسر سابقش.
در چین ، همجنسگرایی بشدت تحقیر شده و مورد نفرت دولت قرار داشت. با وجود اینکه همجنسگراها میتونستند مخفیانه و بدون اطلاع به دولت با پارتنر خودشون زندگی کنند و رابطه داشته باشند ، اما هنوز هم ترس از همجنسگرایی بین مردم خیلی خیلی رایج بود. ژان روزانه هزاران هزار توهین و تحقیر نسبت به همجنسگراها رو در روزنامه ، مطبوعات، رسانه و از زبان مردم عادی میشنید. قبل از اینکه بخاطر یوان شغلش رو کنار بذاره ، مرجعین زیادی به دفترش میاومدند و از اون میخواستند تا بیماری همجنسگرایی رو در اونها درمان کنه. ژان مدت طولانی ای رو صرف این میکرد تا اونها رو قانع کنه که همجنسگرایی یک بیماری یا معضل روانی نیست. همجنسگراها هم مثل دگرجنس گراها حق زندگی داشتند ، و تمام حقوقی که یک انسان از اونها بهره مند بود.
YOU ARE READING
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...