36

649 121 5
                                    

تقریبا دو ساعت بعد، وقتی بالاخره ییبو در کمرش خودش احساس کرختی کرد و ژان هم توانایی احساس کردن پایین تنه اش رو از دست داد، دو مرد دست از سکس کشیدند و روی تخت افتادند.

سر ژان روی سینه‌ی ییبو و دست های ییبو دور بدن ژان حلقه شده بودند. به جز صدای نفس زدن های منقطع و سنگین دو مرد، هیچ صدای دیگه ای سکوت رو نمی‌شکست. در واقع احتیاجی به استفاده از کلمات هم نبود. بدن های خیس و بهم چسبیده‌شون با هم صحبت می‌کردند.

بعد از مدتی که به همین حال بی نظیر گذشت، ییبو سکوت رو شکست:" حالت خوبه؟"

ژان لبخند زد. با تنبلی جواب داد:" هومممم."

دست های ییبو پایین کمر ژان رو ماساژ می‌دادند. بدون برداشتن دست هاش ادامه داد:" نمی‌خوای هنوزم اعتراف کنی؟"

ژان که دقیقا می‌دونست ییبو داره در مورد چه چیزی صحبت می‌کنه، چشم هاش رو بست و خودش رو به بی خبری زد:" در مورد چی باید اعتراف کنم وانگ ییبو؟"

دست ییبو به آرومی از روی کمر ژان بالا خزید:" مثلا در مورد اینکه من چقدر تو سکس فوق العاده ام یا..." دستش سمت بازوی ژان رفت:" یا اینکه من تنها مردیم که می‌تونه اینجوری آه و نالتو در بیاره و یا اینکه" انگشت هاش باز هم بالاتر رفتند و این بار ، لاله‌ی گوش ژان رو نوازش کردند:" و یا اینکه چقدر دلت برای من تنگ شده بود."

ژان که داشت از شنیدن حرف های ییبو لذت می‌برد، اخم ساختگی ای کرد و گفت:" تو خیلی حرف میزنی ییبو! چرا تو مسافرت فکری به حال این زبون درازت نکردن ها؟ اصلا چطور بعد از سکسی که داشتیم اینقدر انرژی برای حرف زدن داری؟"

ییبو پوزخند زد. خم شد و گوش ژان رو گاز گرفت. وقتی " آخ" ژان رو شنید، بخاطر پیروزی کوچیکی که بدست آورده بود، سرش رو عقب کشید و گفت:" محض رضای خدا شیائو ژان! ما الان رسما یه زوجیم و تو هنوزم نمی‌خوای از مرد خودت تعریف کنی؟ یالا! همین الان بگو از خوابیدن با جذابترین مرد تو چین چه احساسی داری!"

ژان لبخند زد و با خودش فکر کرد: تو هیچ وقت عوض نمیشی ییبو

و بعد، چرخید. حالا اون روی ییبو قرار داشت. سرش رو خم کرد و لب هاش رو روی لب های ییبو گذاشت. دست های ییبو دور گردن ژان حلقه شدند. لب های خیس و متورم دو مرد در هم قفل شده بودند. ژان لب هاش رو از هم باز کرد و به زبون ییبو اجازه داد آزادانه داخل دهنش بچرخه. ییبو با لذت تمام دهن ژان رو لیسید. حتی طعم دهن شیائو ژان رو هم دیوانه وار دوست داشت. نمی‌تونست روزی رو بدون بوسیدن این لب ها تصور کنه. همونطور که لبهاش روی لب های ژان می‌رقصیدند، انگشت های بلندش هم با ملایمت موهای خیس مرد رو به روش رو نوازش می‌کردند.

UNTAMAD Where stories live. Discover now