خیلی طول نکشید که یوبین خودش رو به خونهی ژوچنگ رسوند.
البته که ژوچنگ به یو بین نگفته بود برای چی به اونجا بیاد. میخواست از دیدن مهمونی که به دیدنشون اومده به اندازهی خودش شگفت زده بشه.
وقتی ژوچنگ در رو باز کرد، لبخندی زد و گفت" خوش اومدی. بیا تو."
یو بین همونطور که کتش رو در میآورد، لبخندی زد و پرسید" چیزی شده؟ "
ژوچنگ در حالیکه کتش رو داخل کمد آویزون میکرد گفت" نه خب... چی باید بشه؟"
" تازه همدیگه رو دیدیم، اینکه با اون تاکید بهم گفتی بیا اینجا برام عجیب بود فقط.کسی اینجاست؟"
صدای تازه ای گفت"آره." و پشت سرش، ییبو از اتاق خواب بیرون اومد.
یو بین چند لحظه سرجای خودش خشک شد. با نگاهی حیرت زده، به ییبویی که رو به روش ایستاده بود خیره شد. به نظر میرسید که باور نمیکرد این پسری که با تیشرت آبی و شلوار سرمه ی رو به روش وایساده همون ییبوئه.
بریده بریده پرسید"یی...ییبو؟"
ییبو خندید و سمت یو بین رفت. دستی به شونش زد و پرسید" چیه؟ چرا خشکت زده؟ انگار از دیدنم خیلی خوشحال نشدی؟"
یو بین خندید. ییبو رو سمت خودش کشید و محکم بغلش کرد. موهای ییبو رو بهم ریخت و با خنده گفت" باورم نمیشه که اومدی!" و بعد دوباره ییبو رو عقب کشید. صورتش رو بین دست هاش قاب گرفت و لبخند زد" آره خودتی! " با دیدن موهای ییبو، که یکی در میان سفید شده بود، لبش رو گزید و نگاهش رو دزدید.
ییبو متوجه تغییر نگاه یو بین شد. لبخندی روی لب هاش نشست و شونهی یو بین رو فشار داد" پیر شدم میدونم."
ژوچنگ از پشت سر گفت"بیاین بشینین. دیگه احوالپرسی بسه."
بعد از اینکه هر سه روی کاناپه نشستن،یو بین دست های ییبو رو گرفت و با ملایمت پرسید" میدونی چقدر دنبالت گشتیم؟ من و ژوچنگ بعد از رفتنت حتی یه شب هم بدون نگرانی نگذروندیم. تو کجا بودی؟"
"تو جهنم بودم." و با یادآوری حرفی که ژان بهش زده بود،به تلخی لبخند زد" یادمه یه نفر بهم گفت برو به جهنم، منم تمام این مدت به حرفش عمل کردم."
یو بین اخم هاش رو در هم کشید"کی؟ کدوم احمقی جرئت کرده که چنین حرفی بهت بزنه؟ بگو تا خودم برم دهنشو سرویس کنم."
ییبو خندید و دست های یو بین رو فشار داد" نه نه... لازم نیست. گفتم بیای اینجا چون کاری ازت میخوام که برام انجام بدی."
یو بین با اشتیاق پرسید" خب، چی شده؟ هر چی بخوای برات انجام میدم."
قبل از اینکه ییبو بتونه حرفی بزنه، ژوچنگ جواب داد" میخواد بره پیش هه تیان کار کنه."
YOU ARE READING
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...