ژان به صندلی تکیه زد. خنده ای عصبی کرد و گفت:" جالبه! چطوره که همه روی این مراجع من حساسیت نشون میدن؟"لی جون لبخند شیرینی زد. درحالیکه انگشت های بلندش رو دور فنجان قهوه میفرستاد جواب داد:" بهمون حق بده دکتر شیائو! خبر اینکه یکی از معروفترین روانشناس های این شهر...و حتی اگه اغراق نباشه... یکی از بهترینای این کشور، داره پسر لیم وانگ رو روان درمانی میکنه همه جا پیچیده!"
ژان همون لحظه جواب نداد. در عوض با لبخندی نمایشی و نگاهی سرد به لی جون خیره شد. با خودش فکر کرد: چی میخوای بگی؟ چرا پرونده ی ییبو برای همتون جذابه و مخصوصا برای تو اینقدر جذابه که ازم خواستی بیام اینجا و خودت هم تنها اومدی تا در موردش حرف بزنی؟
:" چه چیز غیرعادی یا خاصی در این مورد وجود داره؟" اما قبل از اینکه به لی جون اجازهی صحبت کردن بده، ادامه داد:" نکنه ماجرای همجنسگرا بودن اون و مجرد بودن من اینقدر خبرساز شده، هوم؟"
ژان به هیچ وجه قصد عقب کشیدن نداشت. از زمانی که درخواست لیم وانگ رو برای درمان پسر سرکشش پذیرفته بود، تا به همین لحظه افراد مختلفی مدام و مدام از اون در مورد ییبو میپرسیدند. مهم ترین چیزی هم که میخواستند بدونند در مورد رابطه ی اون و ییبو با هم بود. انگار که چیزی مهم تر از دونستن جزئیات رابطه ی دو مرد با هم در دنیا وجود نداشت.
جون استکان قهوه رو بالا برد. جواب داد:" اگه بگم آره چطور؟"
ژان بدون برداشتن نگاهش از چشم های آبی مرد مقابلش، با جدیت تمام جواب داد:" اون موقع به شعورت شک میکنم!"
لی جون از دیدن جدیت ژان در جواب دادن به سوالش خندید. اونقدر که به سرفه افتاد و توجه چند نفر از میزهای مختلف به سمت میز اون ها جلب شد.
ژان پرسید:" اوه چیشد؟ حالت خوبه؟" اما ذره ای از نگرانی در لحنش شنیده نمیشد. انگار که لی جون رو لایق چنین مجازاتی، هر چند کوچک، میدونست.
حریم شخصی همیشه برای ژان در الویت قرار داشت. نمیتونست ارزش حریم خصوصی رو با هیچ چیز دیگه ای در زندگی مقایسه کنه. اون واقعا انسان کم حاشیه ای بود. جدا از جذابیت و شهرتی که موفقیت در حرفه براش به ارمفان آورده بود، اجازه نداده بود هیچ بخش دیگه ای از زندگی شخصیش در معرض دوربین خبرنگارها و قلم گزارشگران قرار بگیره. برخلاف اون، وانگ ییبو همیشه هر کجا که میرفت مشتی از خبرنگارهای دردسرساز رو هم دنبال خودش اینور و انور میکشید. شاید به همین دلیل بود که دونستن رابطه ی بین اون و شیائو ژان اینقدر برای همه جذاب بود. با اینحال ، هیچکس شانسی در برابر شیائو ژان نداشت. اون محتاط تر از چیزی بود که بخواد اطلاعات زندگی شخصیش رو با کسی در میون بذاره. لی جون ادم اشتباهی رو برای اطلاعات کشیدن انتخاب کرده بود.
YOU ARE READING
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...