چشم های ییبو با شنیدن اون حرف از زبون ژان، درخشیدند. سرش رو جلو برد. لب پایین ژان رو به دندون گرفت و پرسید:" اوه جدی؟ قراره به فاکم بدی مربی؟ تو میخوای به فاکم بدی؟"
ژان سر ییبو رو بین دستهاش گرفت و اون رو برای یک بوسه دیگه سمت خودش کشید. دهنش رو باز کرد و اجازه داد زبون خیس و داغ ییبو با اشتیاق تمام دهن اون رو لیس بزنه.
احتیاجی به استفاده از کلمات نبود. بدن های اون دو نفر به خوبی متوجه نیازهای همدیگه میشدند. انگشت های ژان پایین تر، سمت بلوز ییبو لغزیدند. بدون متوقف کردن بوسه، با بی قراری دکمه های بلوز ییبو رو باز کرد. دست های ییبو بی کار نموندند. سر ژان رو چسبید و اون رو سمت دیوار هل داد. بدن ژان محکم به دیوار خورد، اما ییبو دستش رو با ملایمت پشت گردن ژان سر داد، تا جلوی برخورد سرش به دیوار رو بگیره.
زبون ییبو با لذت دهن ژان رو لیس میزد. طعم اون لب ها و دهن گرم ژان، برای ییبو بطرز خطرناکی اعتیاد آور بودند. اعتیادی که ییبو از ابتلا به اون کاملا رضایت داشت.
ژان نفس های ییبو رو می قاپید و انگشت های داغش رو روی پوست سفید اون پسر حرکت میداد. وانگ ییبو، وانگ ییبو لعنتی بخشی رو درون ژان بیدار میکرد که تا قبل از اون، ژان حتی از وجودش خبر نداشت. هر بوسه ی اون، هر لمس داغی که پوستش روی پوست ژان به جا میگذاشت، تک تک اونها باعث کنار رفتن نقاب شیائو ژان مودب و موقر شده و مردی خشن، و نیازمند به وجود ییبو رو از قلب ژان بیرون میآورد.
ییبو سرش رو با بی میلی عقب کشید و به چشم های ژان خیره شد. پشت چشم های درشت و زیبای اون مرد، عطش شهوتی پایان ناپذیر میسوخت.
سر ییبو کنار گوش ژان رفت. لاله ی گوش مربیش رو بوسید. نفس گرمش رو روی گردن ژان رها کرد و گفت:" لعنتی، وقتی با این شهوت بهم نگاه میکنی دلم میخواد فقط تو تخت رو بدن لختت باشم."
زانوش رو بین پاهای ژان، روی دیک سفت شده اش فشرد و ادامه داد:" تو بدنیا اومدی تا فقط با من سکس داشته باشی شیائو ژان."
ژان گردنش رو کج کرد و لبخند زد:" قبلا هم اینو بهم گفته بودی."
ییبو گردن ژان رو گاز گرفت. دستش رو از زیر بلوز روی سینه ژان کشید و گفت:" باید تکرارش کنم. اونقدری که حک شه تو ذهنت و خیال خوابیدن با هیچکس جز من به سرت نزنه."
ژان پوزخند زد. با خشونت بلوز ییبو رو از تنش درآورد و گفت:" بهم بگو پرنس وانگ، من چطور باید اینو بهت حالی کنم که نمیخوام جز من با کس دیگه ای بخوابی؟"
ییبو با حیرت به ژان خیره شد. این حرف از دهن شیائو ژان در اومده بود. شیائو ژانی که همیشه اون رو بخاطر شهوت زیادی که داشت دست میانداخت و میلی به سکس با ییبو نداشت.
ییبو دستش رو زیر چونه ی ژان زد و سر اون رو سمت خودش کشید. بدون ول کردن چونه ی ژان ، لب هاش رو جلوتر برد و زمزمه کرد:" تو الان ازم چی خواستی مربی؟"
ژان زبونش رو روی لب های ییبو کشید و اون ها رو لیسید:" خواستم جز من با هیچکس دیگه نخوابی."
YOU ARE READING
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...