بیست و چهار ساعت قبل
لیم وانگ با قدم های بلند و نفس های بریده، طول اتاقش رو طی میکرد. هنوز هم باور اینکه چطور تنها پسرش، کسی که قرار بود آبروی اون رو در مراسم جشن حفظ کنه، بدون هیچ دلیل منطقی و عقلانی قبل از تموم شدن مراسم، اونجا رو همراه روانشناسش ترک کرده بود براش سخت بود.
دلیلی برای انکار این قضیه وجود نداشت که لیم وانگ از قصد، به آدمی مثل شیائو ژان درخواست درمان پسرش رو داده بود. از اونجایی که ییبو هیچ وقت در مورد رابطه هایی که داشت با پدر و مادرش واضح صحبت نکرده بود، و طبیعتا هیچ وقت با پسر یا دختر غریبه ای در خونه دیده نشده بود، شاید لیم وانگ میخواست از این راه صحت همجنسگرایی پسرش رو بسنجه.
و شیائو ژان تمام معیار ها رو برای وسوسه کردن ییبوی جوان داشت. اون زیبا، جذاب، مستقل و خوش صحبت بود و کاریزمای بالایی داشت. نمونه ی کاملی از مردی که لیم وانگ دوست داشت ییبو هم در آینده دقیقا شبیه به اون بشه. با این تفاوت که دلش نمیخواست پسرش هم مثل شیائو ژان، از همسرش طلاق بگیره.
در تمام این مدتی که به درمان ییبو گذشته بود، لیم مخفیانه و از منابع مختلف اطلاعاتی در مورد شیائو ژان به دست آورده بود. از چیزهای کلی تا چیزهایی در حد رنگ مورد علاقهی اون و حتی اطلاعاتی در مورد همسر سابقش.
با این وجود، چیزی که هنوز موفق به کشفش نشده بود، دلیل طلاق شیائو ژان و همسرش بود. طبق اطلاعاتی که از منابع مختلف به دست آورده بود، اون دو نفر زوج خوشبخت و ایدهآلی رو در کنار هم بودند. همسر سابق ژان هم درست مثل خودش شخصیتی خیره کننده و زیبایی دلفریبی داشت. اما هیچکس، هیچ وقت در مورد دلیل طلاق این دو نفر صحبت نکرده بود. انگار که این موضوع مثل رازی مگو تا ابد بین ژان و همسر سابقش دفن شده بود.
لیم جلوی دیوار شیشه ای بزرگ دفترش ایستاد و به نمای شهر شلوغ زیر پاش نگاه کرد. چقدر همه چیز از بالا کوچک به نظر میرسید. نفسش رو بیرون فرستاد و به افکارش اجازه داد کنترل ذهنش رو به دست بگیرن.
قبول داشت که جاهای زیادی از تربیت ییبو رو کم کاری کرده بود. به عنوان یک پدر،در حمایت پسرش، در هدایت اون و در محبت بهش کم کاری کرده بود. نه تنها خودش، بلکه همسرش هم درست به همین اندازه غفلت به خرج داده بود.
کشتی افکارش به سمت روزهای اول آشنایی با همسرش، دونگمی، کشیده شد. دلیلی که مجذوب شخصیت دونگمی شده بود، اقتدار و ثبات ذهنی اون زن در رسیدن به اهدافش بود در چین هم درست مانند سایر بخش های جهان، معمولا راه برای ورود زنان به بخش های مهم سیاسی و اقتصادی پر از دست انداز بود. با اینکه لیم و دونگمی ازدواجی سنتی داشتند اما لیم میدونست که همیشه جایی درون قلبش، شجاعت و شهامت دونگمی رو تحسین میکرد.
CZYTASZ
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...