"خب مربی ، الان اینجا کدوممون منحرفه؟ هوم؟جو اتاق تا حدودی عجیب و غیر عادی بود. ژان با نفرت به ییبو که بی شرمانه عضوش رو فشار میداد و پوزخند میزد خیره شد.
فکر کرد: یه روز حتما حسابتو میرسم عوضی!
چشماشو بست و حضور ییبو رو نادیده گرفت. بودن ییبو تو اتاق اونو تا سر حد جنون عصبی میکرد. اما ییبو ، اون اصلا عصبی نبود ، در واقع حسابی داشت بهش خوش میگذشت. فشار دستش رو بیشتر کرد و پرسید:" خب مربی... نمیخوای بهم جواب بدی ، نه؟"
ژان دست ییبو رو پس زد. از دیدن ییبو تو خونش به حدی شوکه شده بود که فراموش کرده بود از حموم اومده و چیزی جز دوتا حوله تنش نیست.حالا که ییبو خودسرانه یکی از اونا رو در آورده بود ، محال بود ژان اجازه بده این اتفاق واسه حوله ی دوم هم بیفته. به هیچ وجه قصد نداشت یه استریپ دنس واسه ییبو اجرا کنه تا اون از دیدنش لذت ببره، حداقل نه بعد از اون شب دیوانه واری که پشت سر گذاشتند. با یه دست گره ی حوله رو دور کمرش محکم کرد و با دست دیگش ییبو رو عقب فرستاد. آمرانه دستور داد:" برو بیرون!"
_"چی؟"
+"مگه نشنیدی چی گفتم؟ برو بیرون!"
چشمای ییبو روی صورت برافروخته ی ژان دوخته شدن:" ولی من که هنوز..."
ژان خیلی سریع حرف ییبو رو قطع کرد:"میخوام لباس بپوشم خب؟!!! حالا برو بیرون پرنس وانگ!
ییبو پوزخند زد: "تو الان از من خجالت کشیدی؟...شیائو ژان...میخوام زنده زنده بخورمت!" قبل از اینکه از اتاق بیرون بره ، یک بار دیگه به بدن برهنه ی ژان نگاه کرد. با اینکه چند ثانیه بیشتر طول نکشید ، اما ییبو تونست کبودی ها و زخم هایی رو که روی اون پوست سفید و بی نقص به جا گذاشته بود ببینه. تو دلش بابت شاهکاری که روی بدن مربیش درست کرده بود به خودش افتخار کرد. ژان در رو بست و نفس راحتی کشید. نگاهی به دیک نیمه سفتش انداخت و غر زد:" الانم وقت تحریک شدن بود؟"
تا حدودی حق داشت. بوسه ها و لحن صدای وانگ ییبو ، مخصوصا وقتی حرفای کثیف میزد واقعا تحریک کننده بود.
سمت کمد رفت و حوله ی دور کمرش رو باز کرد: اون بی حیای بی شرم... چطور میتونه بعد اتفاقایی که دیشب افتاد اینقدر سرحال باشه؟ باکسر و شلواری برداشت تا بپوشه: خدای من... یعنی حتی یه ذره هم ضعف نکرده؟ مگه کمر لعنتیش از چی درست شده؟ فولاد؟
شلوارش رو بالا کشید و بلوز یقه بسته ای رو برداشت. همون لحظه ، صدای ییبو از پشت در بلند شد:" آهای مربی!!! مگه داری واسه مراسم عروسیت لباس میپوشی؟"
YOU ARE READING
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...