:" گفتار درمانی جواب نمیده. احتمالا باید شوک درمانی رو امتحان کنیم."
صدای لیم وانگ، مثل سمفونی غم انگیزی از دوردست شنیده میشد:" اون هنوز خیلی جوونه. نمیتونم بذارم پسرم زیر همچنین درمانی بره."
"آقای وانگ، به موقعیت و جایگاهتون فکر کنین. این چیزیه که میخواین مردم در مورد بزرگترین سهام دار یاماها بگن؟ که پسرش همچین ننگی روی پیشونی خودش داره؟"
ییبوی هجده ساله، که پشت در اتاق کار پدرش ایستاده بود و به حرف های تازه ترین روانپزشکش گوش میداد، لبش رو از داخل گاز گرفت. ننگ روی پیشانی؟ چرا باید گرایش جنسی افراد ننگی روی پیشانی اونا تلقی میشد؟ چرا مردم اینقدر نسبت به این موضوع حساسیت نشون میدادن؟
بغض مثل راهزنی آب زیرکاه،موذیانه راه خودش رو به گلوی ییبو باز کرد و همونجا چسبید. خیال رفتن نداشت. این اواخر تنها مهمانی که همیشه به گلوی ییبو سر میزد، بغض سنگین و آزارندهای بود که حتی برای یک لحظه، پسر جوان رو ول نمیکرد.
صدای مکانیکی زن روانپزشک، از پشت در بلند شد:" پسر شما به تازگی یه شکست عاطفی خیلی سنگین رو پشت سر گذاشته. من حتی نتونستم یک کلمه در مورد پارتنرش بدست بیارم. هیچی. ییبو واقعا پسر خیلی توداریه."
" ولی شاید اصلا رابطه ای نداشته! اون خجالتی از این حرفاست که بخواد با کسی دوست شه! چه برسه به اینکه بخواد یه رابطهی جدید رو شروع کنه! تو تمام این هجده سال فقط یه دوست صمیمی داشته!"
لحن روانپزشک سرد بود:" آقای وانگ بهم اعتماد کنین. تمام سالهای کاریم به قدری از این موارد دیدم که میتونم قسم بخورم افسردگی پیش روندهی پسرتون ناشی از یه بحران عاطفیه. چیزی متفاوت از خلائی که در رابطه با پدر و مادر تجربه میکنه."
صدای لیم وانگ شکسته بود. شرمساری روی تک تک کلماتی که از بین لب هاش بیرون میافتادند حک شده بود:" من... من و مادرش واقعا در حق این پسر کم کاری کردیم. شاید بهتر بود اصلا بچه دار نمیشدیم. ما فکر میکردیم میتونیم همراه یه بچه به کارای خودمون هم برسیم. این برای همسرم دونگمی هم بهتر بود، تا بتونه یه وقت آزادی از کار کردن پیدا کنه. اون خیلی کار میکنه و من نگران وضعیت سلامتیش بودم... فکر میکردم بعد بدنیا اومدن ییبو، دونگمی قراره حداقل برای پنج شش ماه استراحت کنه؛ ولی خب من اشتباه میکردم. هنوز یک ماه از خوب شدن بخیه های عملش نگذشته بود که سرکارش برگشت."
" میخواین بگین پسرتون بدون مراقبت از پدر و مادر بزرگ شده، درسته؟"
" متاسفم."
YOU ARE READING
UNTAMAD
Fanfiction"پایان یافته" _UNTAMAD_ ماجرا از جایی شروع شد که شیائو ژان، روانشناس مشهور و موفق، قبول کرد تا مسئولیت روان درمانی وانگ ییبو رو به عهده بگیره. پسری که به هیچ چیز جز شب های طولانی و خیس با ژان فکر نمیکرد... 🎴ژانر: انگست/ روانشناسی/ اسمات ♨️ Writer...