[عشق و خشم ]
- وزیر مملکت به دیدنتون اومده خبرنگار پارک . از بین چهارچوب کنار نمیرید ؟
با دیدن کسی که پشت در ایستاده بود ، نگاهش رو از سر تا پای وزیر کش داد . چتر نم گرفته ای که در دست داشت توجهش رو جلب میکرد . لبخند زد . دست دراز کرد تا چتر رو تحویل بگیره .
- بفرمایید داخل جناب وزیر .
و واژه ی وزیر رو موکد بر زبان اورد ، طوری که به نظر میرسید انگار سالها ، برای بر زبان اوردنش صبر کرده .چتر رو به دست میزبان داد .
قدم برداشت و داخل شد . طبق عادت نیم نگاهی به اطراف انداخت و وقتی نگاهش به اتاقِ خواب رسید گفت :
- این بار .. مزاحم به نظر نمیرسم .نگاهش رو به خبرنگار داد و پرسید :
- یا اشتباه میکنم ؟!
جیمین که چتر رو در گوشه ای از دیوار جا میداد گفت :
- تا به امروز هم مزاحم نبودی .- از این بابت مطمئنی ؟
- البته . مطمئنم .
نمیشینی ؟به دعوت خبرنگار ، روی مبل تک نفره نشست و پا روی پا انداخت . خبرنگار رو دنبال کرد که به اشپزخانه میرفت تا به احتمال زیاد ، طبق عادت قهوه ای اماده کنه پس پیش از هر اقدامی گفت :
- میل به قهوه ندارم .خبرنگار به پشت برگشت و کنایه وار پرسید :
- چی شده که عالیجناب دیگه تمایلی به نوشیدن قهوه ندارن ؟
اما تنها ثانیه ای بعد از پرسش ، وقتی به استفاده ی اشتباه واژگانش پی میبرد ، لبخند رو از یاد برد .
نگاهش رو به وزیر داد اما کار از کار گذشته بود . این نگاه رو میشناخت . نگاهی که هر بار بعد از تکرار این واژه ، زنده میشد .- عذر میخوام .. در رفت ..
دوباره قدم برداشت و به بهانه ی قهوه نشیمن رو ترک کرد . مشغول به دانه های درشت قهوه شد در حالی که هنوز هم سنگینی نگاه رو حس میکرد . شنید که وزیر میپرسید :
- از دفتر روزنامه چه خبر ؟
همه چیز به سامانه ؟- با این که فکر میکنم اخبار کابینه باید جذاب تر باشن اما .. دفتر روزنامه مثل همیشه ست .
اناستازیا هم مثل همیشه ست .
طبیعتا انتخابات همه چیز رو داغ تر کرده .
انتخابات و البته ، لباسهای چشم نوازِ بانو .
BẠN ĐANG ĐỌC
𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookmin
Fanfiction🪧 پایان یافته • fic : vasilisa •main couple : kookmin •side couple: vmin /taegi • angst / romance (smut)/ tragedy/ classic " افسر خطاب کردن یک نوع یاداوری به حساب میاد تا دست و پام رو گم نکنم و به نوازش لبهات با سر انگشتهام راضی باشم .. بهانه ی...