۵۳. آن طور که باید بوسیده میشوی؟

661 174 459
                                    


وارد اتاق که شد بیش از هر چیزی عطر سیگار به مشام میزد. گوشه ی لب رو به بالا کش داد. انتظار چیز دیگری رو هم نداشت. اتاق وزیر باید همان طور که انتظار میرفت از چنین عطری پر میشد. رایحه ای که به مرور زمان، حالا دیگر برای به نفس کشیدنش احتیاجی به نزدیکی به وزیر یا خبرنگار نبود.

لبخند زد و در رو چفت کرد. به اتاق که وارد شد متوجه تغییر در ساختارش‌ میشد.

اتاق از اخرین دفعه تغییرات زیادی کرده بود و تعدادی میز و صندلی اضافه دیده میشدند. چند تابلوی نقاشی به دیوار اویخته شده بود که حدس میزد باید هنر چه شخصی باشه.
از اخبارِ دختر وزیر شنیده بود و از عشقی که دختر به ترسیم چهره ها داشت هم مطلع بود.

نزدیک تر شد و چشم ها رو بیش از پیش به تابلو های اویخته شده به دیوار دوخت.
تابلو های سیاهی نمایی، گاهی هم رنگ امیزی شده.
متنوع به نظر میرسیدند و افسر با تماشای هر یک از تابلو ها بیش از قبل هنر دختر رو تحسین میکرد.

ان طور که پیدا بود دختر وزیر بیشتر از همه به ترسیم چهره ها علاقه داشت چرا که از پنج تابلوی اویخته شده به دیوار، تنها یک نمایِ ازاد از دشت دیده میشد و چهار تابلوی دیگر رو چهره هایی خندان پر کرده بودند.

- شما هم شیفته ی هنرِ شاهدخت ما شدید؟!
با شنیدن صدای وکیلی که در گوش هاش میپیچید به پشت برگشت و لبخند کوتاهی زد.
- برای دیده نشدن بیش از اندازه هنرمندانه خلق شدن!
و سلام! روز به خیر!

وکیل نزدیک تر شد. سر بالا و پایین برد و تایید کرد. همان طور که از افسر دعوت میکرد تا روی مبل بشینه گفت:
- شاهدخت علاقه ی زیادی به هنر دارن. وزیر هم ازشون حمایت میکنن. در واقع ایشون رو به جلو هل میدن. نباید خودم رو وسط بندازم اما من هم خیلی به هر چیزی که به تصویر در میاره علاقه دارم. خودم هم خیلی تشویقش میکنم.

افسر قدم برداشت و به مبل نزدیک تر شد. روی مبلی مقابل مرد نشست و پرسید:
- پس سیاست؟!

یونگی پوزخندی زد و فنجان چای اماده شده رو به سمت دیگری از میز هل داد. فنجان خودش رو هم به دست گرفت.
- وزیر با سیاست مشکل داره افسر. شما که باید بهتر بدونید!

جونگکوک هم لبخند زد و فنجانی که به سمتش هدایت شده بود رو بلند کرد. کمی نوشید و جواب داد:
- این که سعی دارن دخترشون رو از سیاست دور نگه دارن قابل قبول و قابل درکه.
- شاهدخت خودشون هم علاقه ای به سیاست ندارن!
- و بیاید تظاهر کنیم که هر دومون نمیدونیم وزیر کیم از این مسئله حمایت میکنن!

یونگی خندید و تایید کرد.
- این کار، درست ترین کاره.
راستش رو اگر بخواید.. بانو چو هم تمایلی به این موضوع ندارن که دخترشون درگیر سیاست باشه.
- بانو چو رو به خوبی نمیشناسم اما فکر میکنم هر انسان عاقلی باید فرزندش رو از سیاستی که ما بهش وصل شدیم دور نگه داره.
خودم هم مدام به سرباز هام میگم که سیاست رو با چیزی ترکیب نکنن. اما میدونید وکیل مین...

𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookminDonde viven las historias. Descúbrelo ahora