[خدایِ همیشگیِ من]پوتین ها رو سریع تر و البته سخت تر از هر بار به راهروی اینترپل میکوبید. پوتین ها به زمین میرسیدند اما گویا پاها علاقه ای به برداشتن قدم های بعد نداشتند. مدتها بود که مسیر رسیدن به اتاق کیم نامجون همین قدر سخت و طاقت فرسا شده بود.
شاید تنها چند روز از حادثه ی ترور میگذشت اما همین چند روز هم برای تحمل اقداماتی که اون مرد انجام نداده بود سخت بود.
حتی خودش هم نمیدونست که از کیم نامجون چه انتظاراتی داره اما همینقدر میدونست که با هوسوک در ارتباطه و در ترور نقش داشته.
در واقع جاسوس اینترپلی ها بودن میتونست دلیلی کافی برای بازخواست اون مرد باشند.هر چند که کیم از افراد مورد علاقه اش در اینترپل بود..
هر چند که کمونیست فراری خودش و نامجون رو در یک گروه قرار میداد...
هر چند که کیم نامجون هم انتخاب های درست زیادی داشت اما سکوتش در مقابل پیدا شدن جانگ هوسوک چیزی نبود که جونگکوک توانایی تحمل کردنش رو داشته باشه.
به خصوص حالا که لیست رو به چشم دیده بود.
با این که هنوز هیچ مدرکی دال بر این که پارک جیمین از سر دسته های کمونیست هاست ثابت نشده بود اما نمیتونست ترس رو کنار بزاره.
با این که تنها چند ساعت از اخرین بوسه با خبرنگار میگذشت و هنوز عطر مونتوکریستو رو با خودش داشت، با این که هنوز هم گرمای اغوش رو به تن داشت اما سرد میشد.
هر بار که به نبودش فکر میکرد همه چیز سرد میشد و این افکار مجابش میکردند تا مافوقش رو بازخواست کنه!
به اتاق رسید.
ایستاد نفس عمیقی کشید. ستی به لباساهاش کشید.
در زد و وقتی اجازه ی ورود داده شد به ارامی در رو باز کرد.
کیم درست در مرکز اتاق ایستاده بود.نمیدونست که چرا افسران عالی رتبه تا این اندازه به ایستادن رو به روب شیشه ی کثیف اداره ها علاقه دارند و نمیدونست که در این اوضاع چه چیزِ محوطه ی اینترپل انقدر جذاب به نظر میرسه اما میتونست حدس بزنه که ترس از رو به رویی، این بار کیم نامجون رو هم زیر و رو کرده بود.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookmin
Fanfic🪧 پایان یافته • fic : vasilisa •main couple : kookmin •side couple: vmin /taegi • angst / romance (smut)/ tragedy/ classic " افسر خطاب کردن یک نوع یاداوری به حساب میاد تا دست و پام رو گم نکنم و به نوازش لبهات با سر انگشتهام راضی باشم .. بهانه ی...