افسر با فاصله ی دو قدم، جلوتر از خودش قدم بر میداشت. بلند شدن و نشستن هر قدم بر کفِ خیابانِ سفید شده نوای دلنشین و مورد علاقه ی مرد رو به گوش هاش هدیه میداد. خبرنگارِ سابق از ابتدای مسیر تا پیاده رویِ ساکت و ارام گرفته تعداد قدم ها رو شمرده بود و حتی همین صد قدم هم موفق میشدند ریتم دلنشینِ قدم های برفی رو یاد اوری کنن.
از زمانی که درِ پشتیِ ساختمانِ قصر مانندی که بهش دعوت شده بودند رو به هر دوشون بسته شده بود، حتی یک کلمه ی تازه هم بینشون رد و بدل نشده بود و همین سکوت بود که خبرنگار رو وادار میکرد تا با تمام وجود به صدای سکوتِ برف دل بده.
عجیب بود اما خیابانی که از کناره ی نیمکت های چوبی رد میشد و هر رهگذری رو به شنیدنِ بارش برف وادار میکرد شبیه به سایر خیابان های لندن، سالِ نو رو جشن نمیگرفت.
در این خیابانِ تازه پیدا شده شاید به اجبارِ برف چند رهگذرِ تنها به چشم میرسیدند و با عبور از کنار هر یک از اونها، به قدم زدن های تنهایی فکر میکرد که چند سال نصیب خودش میشدند.این نقطه از دنیا ساکت بود، اغشته به برف و رفت و امد نفس هایِ واسیلیسا.
ناخوداگاه لبخند زد. چه طور باید لب هاش رو به هم میدوخت؟!
امشب نه قلمی داشت و نه کاغذی!
نه دلتنگ میشد و نه به هر تصمیمی فکر میکرد که صبح امروز توسط ملکه اتخاذ شده. وقتی قدم به جشن میزاشت یک مردِ مجبور، پر گلایه و تنها بود و حالا درست قدم به قدمِ افسری که باور به اعجاز رو زنده میکنه، در خیابانی که هیچ بویی از دلتنگی برای دانه های برف نداشت پیش میرفت.مطمئن نبود که افسرِ خشمگین، شیرین و ساکتِ اینترپل در همین لحظه به چه چیزی فکر میکنه، چه احساسی داره و تصمیم داره قدم هاش رو به چه جایی ختم کنه اما مطمئن بود که افسر انقدر دست و پاهاش رو گم کرده که به هم سان بودنِ قدم هاشون توجهی نمیکنه.
جیمین هر قدمش رو هماهنگ با قدم افسر بر میداشت تا مبادا ریتم دلنشینی که بعد از سال ها به گوش هاش رسیده بود رو بر هم بزنه. یک جفت کفشِ تنها هم میتونست نوایِ برفیِ گوش نوازی رو برسونه اما امشب، هر بار که هر دو جفت هم زمان با هم بر روی برف ها مینشستند، مرد فقط به این حقیقتِ انکار نشدنی بر میگشت که جونگکوک همینجاست.
خیلی نزدیکه و هنوز انقدر عجول و بی صبر قدم بر میداره که وقتی به رقصنده ها و جشن رسیده، حتی برای حفظ ظاهر هم خودش رو پنهان نکرده.
YOU ARE READING
𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookmin
Fanfiction🪧 پایان یافته • fic : vasilisa •main couple : kookmin •side couple: vmin /taegi • angst / romance (smut)/ tragedy/ classic " افسر خطاب کردن یک نوع یاداوری به حساب میاد تا دست و پام رو گم نکنم و به نوازش لبهات با سر انگشتهام راضی باشم .. بهانه ی...