اگر از تلگرام به فصل سوم رسیدید لطفا فول ووت هر سه فصل رو فراموش نکنید 🖤
___
- به خونه خوش اومدی پارک جیمین.
- این دومین خوش آمدیِ که میشنوم و مثل اولیش دلچسبه!
- خب.. این چند روز اول احتمالا قراره خیلی زیاد خوش امد بشنوی و فکر میکنم همشون هم دلچسب باشن!جیمین خندید و وسیله هاش رو به راننده ای تحویل داد که از اتومبیل پیاده شده بود. چشم هاش رو به داخل شیشه ها دوخت تا از این که شخص دیگری با وکیل همراه نیست مطمئن بشه. وکیل که کنجکاویِ مرد رو میدید لبخند زد.
- وزیر اینجا نیست. داخل عمارته. بعد از کناره گیری مشغول استراحتیم. کمتر بیرون میاد و سعی میکنه کمتر دیده بشه. بیشتر زمانش رو با شاهدخت میگذرونه.
- این یعنی هم خودش کنار کشیده و هم شما؟!یونگی سر تایید بالا و پایین برد.
- هر کسی بالاخره یک جایی خسته میشه مگه نه؟
- مین یونگی من خیلی خوب شما رو نمیشناختم اما تا جایی که یادم میاد.. مردی نبودی که خیلی ساده عقب نشینی کنه. اوازه ی دست راستِ وزیر کیم کل شهر رو پر کرده بود. یادم میاد وقتی اومدی سراغم که نجاتم بدی همه به این عنوان میشناختنت که هرگز در دادگاه ها نمیبازی. اون زمان این طور فکر میکردم که باید خیلی زیاد عاشق کارت باشی. درست شبیه به خودمیونگی لبخند زد و نگاهش رو برید. به رفت و امد های ایستگاه چشم دوخت و تایید کرد:
- البته که دوستش داشتم، هنوز هم دوستش دارم اما..
وکیلِ قانون بودن نیاز به یک نوع تعهد درونی داره.
تا اینجای زندگیم هر بار از کسی دفاع میکردم و هر باز که مقابل قاضی حاضر میشدم از این اطمینان داشتم که خودم انسان درستی هستم پس میتونستم با خیالِ راحت از پسش بر بیام.
- و از اینجایِ زندگی..؟نگاهش رو به جیمین داد و لبخندش کشیده تر شد.
- بزارید این طور بگم که دیگه وجدانم بهم اجازه نمیده بعد از دور زدنِ قانون بتونم باز هم به سادگی ازش استفاده کنم.جیمین لبخند معناداری زد و نگاهش رو تحویل مرد داد که شاید در نوع خودش نگاهی از روی احترام بود. لب هاش رو گزید تا کلماتش رو بیرون بفرسته و خوب میدونست که این کلمات باید درست در همین لحظه به وکیل تحویل داده بشن.
- مین یونگی شاید هنوز معتقد باشی که من حق ندارم در مورد اون مرد حرف بزنم یا.. لایقش نیستم اما قبل از این که به خودش برسم باید از ادمی که الان مقابلم ایستاده تشکر کنم. تشکر بابت این که فراریم داد.
- تشکر لازم نیست پارک جیمین. بهت که گفته بودم من برای ادمی که ازش حرف میزنی دست به هر کاری میزنم.
و این کار رو میکنم چون تهیونگ لیاقتش رو داره، نه چون میخوام ادعا کنم که عاشقِ چشم و گوش بسته هستم.- اگر به خاطر تهیونگ نبود من رو فراری نمیدادی.. مگه نه؟
- درسته. اگر به خاطر این مرد نبود انجامش نمیدادم ولی حالا خیلی از اگر و اما ها گذشتیم. ادم هایی که باعث شدن شما دور از وطنتون زندگی کنید به سزای اعمالشون رسیدن. البته یک قانون نا نوشته ای وجود داره و باعث میشه که سزای اعمال یکمی دیر به صاحبش برسه ولی..
YOU ARE READING
𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookmin
Fanfiction🪧 پایان یافته • fic : vasilisa •main couple : kookmin •side couple: vmin /taegi • angst / romance (smut)/ tragedy/ classic " افسر خطاب کردن یک نوع یاداوری به حساب میاد تا دست و پام رو گم نکنم و به نوازش لبهات با سر انگشتهام راضی باشم .. بهانه ی...