[پدربزرگ]
به ارامی وارد هتل شد. نگاهش رو دور تا دور چرخ داد. پرتو افتاب هر از گاهی از پاره شده های دیوار های واسیلیسا به داخل نفوذ پیدا میکرد و اگر چشم های دریایی رو به باریکه ی نور میداد درست مثل هر بار تعلق غبار به وضوح دیده میشد. نگاهی به ساعت دور مچ انداخت. با اطمینان از این که دوربین رو جایی در زیرزمین جا گزاشته به سمت در چوبی قدم برداشت.
دوربینِ دختر امروز باید طبق قرار اشک های زیادی رو ثبت میکرد.
باید تابوت ها رو به تصویر میکشید و یک تاریخ ضمیمه ی جلد اول روزنامه میکرد.نزدیک به یک ساعت در دفتر روزنامه انتظار جیمین رو کشیده بود و وقتی از رسیدن مرد ناامید شده بود تصمیم میگرفت که خودش به مراسم خاک سپاری وزیر سابق و سرباز های از دست رفته بره.
در نهایت یک نفر باید مسئولیت ثبت این اخبار رو بر عهده میگرفت و اطمینان داشت که اون فرد جیمین نخواهد بود.در چوبی رو که به عقب هل داد برخلاف اخرین بار خبرنگار کسی بود که حالا انتظارش رو میکشید.
متعجب بود که چه طور عطر سیگار رو پیش از ورود به زیر زمین استشمام نکرده چرا که یک نخ در حال سوختن بود اما شاید غرق شدن در افکاری که دختر رو به پناهنده های اواره شده وصل میکرد مانع از این میشد که موفق به بوییدن بشه.
در چوبی رو بست و کمی جلوتر رفت. همه چیز در زیر زمین تاریک مثل همیشه بود. مردی که بین برگه های کاهی از هم پاشیده ایستاده بود و نخ سیگاری که میسوخت. قلمی که روی یکی از برگه های تنها رها شده بود و خبرنگاری که به دنبال یافتن کلماتِ هم وزن تر تنها به نقطه ای از دیوار خیره میشد.
- هوسوک کجاست؟
بی مقدمه پرسید و اناستازیا سکوت رو انتخاب کرد.قدم برمیداشت که جیمین سمت دختر برگشت. سیگار نیمه سوخته رو به زمین انداخت. این کار چشمهای اناستازی رو به دنبال سیگار روشن مانده میکشید.
- پرسیدم هوسوک کجاست ؟
- نمیدونم..این بار خبرنگار با صدای بلندتری فریاد زد.
صدایی که به وضوح در بین دیوار های خالی هتل پژواک میکرد.
- بهم جواب بده اناستازیا ونچورا.
همین حالا
همین حالا قبل از این که هر دروغ تازه ات ده سرباز دیگه رو هم به دینامیت ببنده.
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookmin
Fanfic🪧 پایان یافته • fic : vasilisa •main couple : kookmin •side couple: vmin /taegi • angst / romance (smut)/ tragedy/ classic " افسر خطاب کردن یک نوع یاداوری به حساب میاد تا دست و پام رو گم نکنم و به نوازش لبهات با سر انگشتهام راضی باشم .. بهانه ی...