- سیگار؟
- نه ممنونم.
- امشب تصمیم داشتم چای سبز درست کنم اما حالا که اینجایی.. قهوه چه طوره؟پسر وزیر نگاهی به سر تا پای جیمین انداخت.
با یک دست شلوار و تیشرت ساده شباهتی به انقلابیونِ جنگ افراز نداشت. لبخند نرمی زد و جواب داد:
- چای سبز دوست دارم.جیمین به آشپزخانه رفت و نگاه تهیونگ هم دنبالش کرد. مردد
- از این که بیرون از در.. اون کار رو کردم.. ناراحت شدی؟
- فکر میکردم مستی اما بعد فهمیدم که نیستی!
- فقط زمانی که مست باشم اجازهَ ش رو دارم؟خبرنگار چند لحظه سکوت کرد.
وقتی برای انتخاب فنجان ها جا به جا شد در دیدرس تهیونگ قرار گرفت. فنجان ها رو داخل سینی گذاشت و نیم نگاهی به پسر وزیر انداخت که سوال رو ادامه میداد.
- مگه هر بار که مست بودم به دیدنت اومدم؟
- هر بار که مست بودی.. اون کار رو کردی..لبخندی زد و فنجان ها رو به نشیمن آورد.
یکی رو مقابل تهیونگ و دیگری رو مقابل خودش قرار داد.
روی مبل نشست و پا روی پا انداخت.
فنجان رو به دست گرفت و کمی نوشید. حین نوشیدن متوجه نگاه مرد روی خودش بود. پسر وزیر لبخند میزد و با آرامش نگاه دوخته بود.- برّنده نگاه میکنید عالیجناب.
- این طور خطابم نکن...
دل میبره..
- فکر میکردم مدتها پیش اون دلی که ازش حرف میزدی رو بردم!
- آرزو داشتم که ای کاش... من هم در این کار موفق میبودمفنجان در دست خبرنگار یخ بست. جرعه ی اخر رو که قورت داد با اشاره به فنجان روی میز از پسر وزیر دعوت کرد تا بنوشه. باید مسیر کلمات رو تغییر میداد.
- اگر سرد باشه فایده نداره.تهیونگ نفس عمیقی کشید و فنجان رو به دست گرفت. کمی نوشید.
- همم... متفاوته! تازه ست!
- تا به حال چای سبز نخورده بودی؟
- من آدم قهوه ام.. زود فراموشم میکنی پارک.
- برعکس... فراموش کردنی نیست؛ پسر وزیر و عطر قهوه اش.
- شنیدنش دلگرم کننده ست..
- شام که خوردی درست نمیگم؟
- خوردم...با...پیش از این که اسم دختر رو بیاره پشیمان شد امل خبرنگار از باقی مانده ی جمله آگاه بود.
- میخواستم حال همسرت رو بپرسم. خوبه؟
- اون دختر هم یک قربانیه. حق ندارم باهاش بد تا کنم..
- و نمیکنی درسته؟
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookmin
Hayran Kurgu🪧 پایان یافته • fic : vasilisa •main couple : kookmin •side couple: vmin /taegi • angst / romance (smut)/ tragedy/ classic " افسر خطاب کردن یک نوع یاداوری به حساب میاد تا دست و پام رو گم نکنم و به نوازش لبهات با سر انگشتهام راضی باشم .. بهانه ی...