۶۸. هر بنده ای قربونیِ خداش میشه

635 182 350
                                    

دو پارت اپلود شد. ووت هر دو پارت رو فراموش نکنید 🖤
__<

(+۱۸)

کلاهکِ عضوش رو دقیقا روی حفره ی نبض دارِ مرد تنظیم کرد، لب هاش رو لیسید و چشم هاش رو روی اتصالشون تیز کرد. کمی به جلو خم شد، بزاقش رو جمع کرد و به ارومی اون رو از لب هاش به بیرون فرستاد. ثانیه ای بعد جیمین با حس خیسیِ شدیدی که درست در مرکز اتصالش با عضو جونگکوک احساس میکرد لب ش رو گزید تا ناله ی زود هنگامش رو خفه کنه اما وقتی جونگکوک کلاهک عضوش رو درست بر روی همون خیسی سر داد تا حفره ی نبض دارِ مرد برای ورود اماده بشه، جیمین دیگه نمیتونست لب هاش رو بسته نگه داره.

- آاه... لطفا..
- لطفا چی؟
- دیگه نمیتونم..
- من و داخلت میخوای تا لب هات و باز کنی و بدون خجالت ناله کنی؟!

افسر پرسید اما قبل از این که به جیمین اجازه ی جواب دادن بده، عضوش رو به جلو هل داد و کلاهکش رو به داخل فرو برد.
- هاااهه...

و خبرنگار سابق بیش از این ها نمیتونست ناله های دوست داشتنیش رو مخفی کنه. مردمک هاش به پشت پلک هاش هدایت میشدن و تحمل دردی که با ورود عضو افسر به بدنش تحمیل شده بود غیر ممکن بود.
از اخرین باری که به خودش چنین لذتی رو داده بود روز های زیادی میگذشت و هیچ لذتی با لمس جونگکوک قابل مقایسه نبود. لمسی که حتی در اوج لذت باز هم قلب مرد رو به بازی میگرفت نمیتونست یک لمس عادی باشه.

دیواره های دور تا دور حفره ی منقبض شده ش درد داشتن و پوستش میسوخت، با این که افسر هنوز کامل عضوش رو وارد نکرده بود و و این فقط کلاهک عضوش بود که به جیمین درد میبخشید، اما باز هم حفره ی باز شده ی مرد احساس سوزش داشت.

جیمین لب هاش رو به هم فشرد و سعی کرد پا هاش رو به هم جفت کنه اما جونگکوک مانع شد و با کمک انگشت هاش عضوش رو بیشتر به جلو هل داد.
- عاااه...آه...ج.. جونگکو..ک...

با شنیدن اسمش که از لب های جیمین بیرون میومد زبونش رو به دیواره ی دهانش چسبوند. هر چه قدر که بیشتر عضوش رو به داخل هل میداد اسمش کش دار تر از لب های جیمین بیرون میومد و افسر مضطرب میشد از این که بیش از اندازه به قلبش اجازه ی تپیدن بده.
تنها چیزی که در این لحظه باید به درستی احساسش میکرد لذت بود اما جونگکوک انقدر دلتنگیِ این مرد رو زندگی کرده بود که این طور خطاب شدنش، بیشتر از این که عضوش رو تحریک کنه و هوسش رو بیدار، قلبش رو به لرزه در می اورد.

جیمین هنوز لب هاش رو از سوزش بدنش میگزید و اما در عین حال میخواست حجم بیشتری از عضو حجیم افسر رو برای خودش داشته باشه پس به کمرش قوس بیشتری داد، کمی خودش رو به عقب هل داد اما دردش بیشتر از چیزی بود که بتونه تحمل کنه.

جونگکوک که متوجه درد مرد شده بود دست چپش رو جلو برد و شروع کرد به نوازش پوستِ شکمِ جیمین. انگشت هاش رو به نرمی روی پوست شکم مرد میکشید و به اهستگی اون ها رو به عضوش نزدیک میکرد تا با تحریک دوباره ی مرد ذهنش رو از درد دور کنه. همینطور که انگشت هاش رو دور عضو خیسش گره میزد و بدون فشار مچ دستش رو حرکت میداد تا به جیمین لذت بده، همزمان به نرمی عضوش رو به جلو هل میداد و جیمین از حس لذت و دردی که حفره ی تنگش رو به بازی میگرفتن سرش رو به عقب هل میداد.

𝐕𝐚𝐬𝐢𝐥𝐢𝐬𝐚 ||kookminحيث تعيش القصص. اكتشف الآن