part (145)

228 70 9
                                    


آسترید با قدم های محکم به سمت باشگاه عمارت قدم برداشت.اطلاعاتی که کای ازش خواسته بود رو آماده کرده بود و داشت میرفت تا بهش اطلاع بده.با وارد شدن به اون باشگاه مجهز کای رو روی یکی از دستگاه‌ها دید.به سمتش رفت و کنارش ایستاد
-قربان اطلاعاتی که خواسته بودین رو براتون آوردم
کای از حرکت ایستاد و حوله‌اش رو برداشت تا کمی عرقش رو خشک کنه.
-میشنوم
-اسم کاملش کریس وو،پسر بزرگ دنیل وو یکی از باندهای متصل به چین.با خانواده‌اش رابطه‌ی خوبی نداره برای همین باهاشون قطع ارتباط کرده.چند کلاب داره که کاور کارهای دیگشه.یک بردار ناتنی کوچیکتر به اسم تائو داره.چهارسال پیش تائو یک گندکاری درست میکنه که هیج جوره نمیتونستن از زیر قانون فرار کنن برای همین پدرش کریس رو مجبور میکنه کارهای تائو رو گردن بگیره و به چهارسال زندان محکوم میشه.با کیونگسو توی زندان آشنا شده و اینطور که شنیدم اوایل رابطه‌ی خوبی نداشتن اما بعد همه چیز برعکس میشه.
کای کمی از بطری کنارش آب نوشید.هرچه قدر می‌گذشت این داستان جالب‌تر میشد.
-همین ور که داری میری به کیونگسو بگو بیاد به اتاقم
رو به آسترید گفت.از جاش بلند شد و بعد از برداشتن حوله‌اش از باشگاه خارج شد.
بعد از اینکه به اتاقش رفت وارد حموم شد تا دوش کوتاهی بگیره.اینطور که بنظر میومد کریس و کیونگسو قبلا باهم رابطه داشتن و باهم صمیمی بودن.
چون کیونگسو به هرکسی اجازه نمیداد بهش نزدیک بشه چه برسه اینکه جلوی بقیه ببوستش.پوزخندی زد "که اینطور!"
بعد از حموم شلوار راحتی خاکستری رنگی پاش کرد و با بالا تنه لخت به سمت میز اتاقش رفت.حس خنکی که به بدنش وارد میشد نمیذاشت تیشرتش رو تنش کنه.
از کشوی میزش جعبه مستطیلی خارج کرد و روی میز گذاشت.
-بیا داخل
با شنیدن صدای در گفت و به میز تکیه داد.
کیونگسو مثل همیشه با چهره‌ای که سعی میکرد هیچی رو نشون نده وارد شد و دست به جیب مقابل کای ایستاد
-با من کاری داشتی؟
-اره ازت میخوام یه چیزی رو برام امتحان کنی
ابروهای کیونگسو با حرفش کمی بالا رفت.اصلا حس خوبی به اون نیشخند لعنتی که روی لبهای کای بود نداشت.
کای به جعبه روی میز اشاره کرد.
-این چیه
-خودت بیا و ببین
با نیشخندی که از لبهاش کنار نمیرفت گفت.کیونگ با تردید کمی نزدیکتر شد و به اون جعبه نگاهی انداخت.
قرص؟! اون هایی که روی جعبه بودن قرص بود؟ کمی اخم کرد.پنج قرص به فاصله‌ی یکسان روی جعبه بود و ربطش به اون چی بود؟
-میخوام جنس جدیدی که برامون فرستادن رو امتحان کنی
کیونگسو با شنیدن حرف کای با ناباوری بهش خیره شد.
اون مرد ازش میخواست چه گهی بخوره؟!
تکخندی زد
-متاسفم اما من انجامش نمیدم
-اما مجبوری کیونگسو
کای با خونسردی عجیبی که داشت دست به سینه همونطور که به میز تکیه داده بود گفت.کیونگ قدمی به عقب رفت
-چرا از بقیه افرادت نمیخوای؟
کای شونه‌ای بالا انداخت که باعث شد کیونگ مطمئن تر از قبل باشه که اون قرص کوفتی قراره بلایی سرش بیاره.
کای یکی از قرص هارو برداشت و به سمت پسر گرفت.
-وقتمون رو تلف نکن
کیونگ با اخمی سری به نشانه منفی تکون داد
-من اینکار رو نمیکنم از کس دیگه ای بخواه
کای بدون اینکه جوابی بهش بده به سمتش رفت و یقه‌اش رو گرفت.کیونگسو که حالا ترسیده بود سعی میکرد دست مرد رو جدا کنه و به عقب بره.اون کوفتی چرا انقدر اصرار داشت که اون اینکار رو انجام بده؟! لعنت بهش
قرص رو روی زبون خودش گذاشت و فک کیونگسو رو گرفت و زبونش رو وارد دهنش کرد.
کیونگسو تقلا میکرد تا این اتفاق نیفته اما کای حرومزاده عقب نمیکشید تا قرص رو تف کنه بیرون.
بعد از یک دقیقه بالأخره کیونگسو محبور شد قرص رو قورت بده.کای با پوزخند زبونی به لبهای کیونگسو کشید و عقب رفت.
-آفرین پسر خوب
کیونگسو که باورش نمیشد کای اینکار و باهاش کرده با آستینش لب‌های خیسش رو پاک کرد
-لعنت بهت،چی به خوردم دادی
کیونگسو با عصبانیت پرسید و مشتی به سینه کای زد
-نگران نباش قراره بهت خوش بگذره
اون قرص یکی از کم یاب ترین روانگردان ها بود که فقط بین افراد ثروتمند استفاده میشد به دلیل کیفیت بالایی که داشت.
و باعث میشد پسر به خلسه‌ای پر لذت بره.
قرار نبود زیاد بهش آسیب بزنه اما به دلیل سرخوشی که بهش میداد مغزش رو چیزهای دیگه تمرکز میکرد و کای خیلی راحت میتونست ازش حرف بکشه.
البته بدون قرص هم میتونست اینکار رو بکنه اما اونوقت نمیتونست با لذت به کیونگسویی که تو حال خودش نیست نگاه کنه.
از مینی بار برای خودش کمی وودکا ریخت و با لبخند روی یکی از مبل ها نشست و به کیونگسو که گیج وسط اتاق ایستاده بود خیره شد.
قرص به دلیل قوی بودنش در عرض پنج دقیقه اثر میذاشت.
و میتونست این رو از نفس نفس زدن های کیونگسو متوجه بشه که قرص داره اثرش رو میزاره.
کیونگسو احساس گرما میکرد،انرژی زیادی درون خودش حس میکرد و نمیدونست چجور اون رو بروز بده.کم‌کم داشت کنترل خودش رو از دست میداد.چندتا فحش به مرد که باهاش اینکارها و میکرد داد.
نگاهی به کای انداخت اولش پوزخندی زد اما کم‌کم تبدیل به قهقه شد.کای که متوجه شد حالا قرص کامل روش اثر گذاشته اخرین جرعه از وودکاش رو خورد و لیوان رو روی میز گذاشت.
-بیا اینجا
کای بهش دستور داد اما کیونگسو توی حال خودش نبود و حتی کای رو چندتا میدید که هی از هم جدا میشن و دوباره بهم می‌چسبن.
با لبخند چند قدم جلوتر رفت اما مغزش داشت تلاش میکرد تا هوشیار بمونه.دمای بدنش هر لحظه داشت بالاتر میرفت و این اصلا خوب نبود.
کای با خرسندی از جاش بلند شد و به سمت پسر رفت.
کمرش رو گرفت و به خودش نزدیکتر کرد اما کیونگسو همونطور که درحال خندیدن و زیرلب هذیون گفتن بود به عقب خم شده بود و به سقف نگاه میکرد.اگه دست های کای دور کمرش حلقه نبودن قطعا میفتاد.
-کیونگسو به من نگاه کن
حرف کای باعث شد پسر نگاهش رو از سقف به کای بده
-هی کیم کای تو اینجا چیکار میکنی؟
با لحنی سست و کشدار گفت و سعی کرد ازش فاصله بگیره اما بخاطر اون قرص قدرت بدنیش به شدت پایین اومده.
-ازت میخوام به سوال هام جواب بدی
کیونگسو که زیرلب داشت اهنگی برای خودش زمزمه میکرد بدون توجه به حرف مرد بهش نیشخندی زد و انگشتهاش رو با ریتم آهنگی که میخوند روی سرشونه های لخت کای حرکت میداد.
-اطلاعاتی که از من به اون مرد دادی چی بود؟
کای با جدیت پرسید و صورت کیونگسو رو سمت خودش چرخوند
-کدوم مرد؟
کیونگسو با خنده پرسید و چندبار پلک زد.کای کلافه آهی کشید.شاید نباید اون قرص رو بهش میداد و توی هوشیاری سوال‌هاش رو میپرسید.اما اونموقع هیچ تضمینی برای اینکه پسر حیله‌گر مقابلش بهش دروغ نگه نبود.
-به مینجون درباره‌ی من چی گفتی
-آ مینجون عوضی رو میگی
کیونگسو با حالتی که مرد رو یادش اومده گفت و کمی به فکر فرو رفت.
-چندتا از باندهایی که مخفیانه باهاشون کار میکنی رو لو دادم بهش
با لبخند گفت و دستش رو آروم روی سینه‌های لخت کای سر داد.کای با ابروهای بالا رفته از چیزی که شنیده بود و حرکت کیونگسو پوزخندی زد.
یادش رفته بود اون قرص ها تحریک پذیری رو هم کمی میبرن بالا.
-دیگه چی بهش گفتی؟
کای دوباره پرسید و سعی کرد کیونگسو که بخاطر انرژی بالا هی وول میخورد رو ثابت نگه داره.
-چرا باید بهت بگم؟ چی بهم میرسه هوم؟
پسر با لحن تخسی پرسید و سوالی به کای نگاه کرد.
اون پسر حتی موقعی که تو حال خودش نبود هم دست از این اخلاقش بر نمیداشت.
-چیزی که میخوای رو بهت میدم
کای کنار گوش کیونگسو زمزمه کرد و به باسنش چنگی انداخت.پسر که منظورش رو فهمیده بود ریزخندید و به تقلید از کای اون هم کنار گوشش زمزمه کرد
-و بهش گفتم که گی هستی
با حس افتخار عقب کشید و به چشمهای کای خیره شد‌
-میدونی با اینکه بیشتر با زن ها رابطه داشتی اما کسی اینکه گی هم هستی رو متوجه نشده بود اینطور نیست؟
کای از زیرکی پسر مقابلش متحیر شد.اون عوضی کاملا درست میگفت با اینکه سعی در پنهان کردنش نداشت اما بقیه از این موضوع باخبر نبودن چون بیشتر اون رو با زن‌ها دیده بودن.
-رابطه ات با کریس چیه؟
کیونگسو با شنیدن اسم کریس دوباره قهقه‌ای زد
-اون لعنتی عاشقمه
کمی مکث کرد و لب‌هاش رو کمی گاز گرفت و شونه ای بالا انداخت
-یا شاید هم بود
-و تو چی؟ چه حسی بهش داری؟
با کنجکاوی پرسید و منتظر موند
-اون لعنتی توی همه چیز عالیه،خوشتیپه،قد بلنده،با ملاحضه‌ست،جذابه،قویه،و حتی دیک خوبی هم داره
کیونگسو بدون اینکه متوجه باشه چی داره میگه تمام خصوصیاتی که از کریس توی ذهنش بود رو داشت برای کای لیست میکرد.کمی سکوت بینشون برقرار شد که بعد از چند دقیقه کیونگسو به حرف اومد
-اما تایپ من نیست
کای با جمله‌ی آخری کیونگسو پوزخندی زد.
-میدونی درواق..
کای بدون اینکه بهش اجازه حرف زدن بده شروع کرد به بوسیدنش.کیونگسو که تحت تاثیر قرص بود بدون اینکه متعجب بشه مرد رو داشت همراهی میکرد.
کای همونطوره میبوسیدش اون رو به سمت در اتاقش میکشوند.
دستش رو سمت شلوار کیونگسو برد و با چیزی که توقعش رو داشت مواجه شد.اون پسر کمی تحریک شده بود.
اما بدون اینکه به وضعیتش اهمیتی بده در اتاقش رو باز کرد
و همونطور که کیونگسو رو میبوسید بدون اینکه پسر متوجه بشه اون رو یک قدم به بیرون از اتاق برد و آخرین بوسه رو روی لبهاش گذاشت و عقب کشید.
کیونگسو از اینکه که اتفاقی افتاده بود گیج شده بود به کای خیره شد.
-ممنون بابت اطلاعاتت کیونگسو حالا میتونی به اتاقت برگردی
با نیشخند گفت و در اتاقش رو بست.
کیونگسو که هنوز هنگ بود با شوک به در بسته خیره شده بود
اما طولی نکشید تا شروع کرد به خندیدن.
باورش نمیشد الان چه اتفاق کوفتی افتاده بود.همینطور که میخندید داشت نامنظم به سمت اتاق خودش حرکت می‌کرد.
اما خبر نداشت که داره راه رو اشتباه میره.چندبار به زمین افتاد ولی دوباره بلند شد.
همینطور که زیرلب با خودش حرف میزد اشتباهی وارد اتاق دیگه‌ای شد.به شلوارش نگاهی انداخت.اون حرومی تحریکش کرده بود و بعد بیرونش کرد.تکخندی زد و در اتاق رو بست.



Wildest DreamWhere stories live. Discover now