part (140)

246 70 11
                                    


کریس با پوزخند خلال دندونی که بین لبهاش بود رو به کنار پرت کرد و از موتورش فاصله گرفت و به سمت دو نگهبان دم در عمارت کیم حرکت کرد.
دو مرد با دیدن کریس سرتاپاش رو از نظر گذروندن
-با کی کار داری؟
یکی از نگهبان ها از کریس پرسید و با اخم قدمی به جلو اومد
کریس نچ نچی کرد.
-مثل اینکه کای نتونسته افرادش رو درست تربیت کنه
با خونسردی گفت و نیشخندی زد
-اومدم اربابتون رو ببینم
با طعنه گفت و نگاهی به اطراف انداخت.دو نگهبان که هیچ از لحن و برخورد مرد مقابلشون خوششون نیومده بود اخمی کردن.
-اول باید بهش خبر بدیم
-اما من اصلا از منتظر موندن خوشم نمیاد آقایون
دو مرد با حرف کریس با احتیاط قدمی بهش نزدیکتر شدن
-مثل اینکه دنبال دردسری قبل از اینکه هیچوقت نتونی با چشمهات کسی رو ببینی از اینجا گمشو
یکی از نگهبان ها به کریس گفت و به عقب هلش داد.
کریس تکخندی زد و کت چرمش که بخاطر ضربه مرد کج شده بود رو درست کرد.
-حالا که کای نتونسته ادبتون کنه من با کمال میل مجانی انجامش میدم
با لبخندی که چندثانیه بیشتر طول نکشید محو بشه گفت و به سمت یکی از نگهبان ها حمله کرد.
بعد از چند مشتی که بهش زد مرد بیهوش روی زمین افتاد.
اون دو نگهبان به هیچ وجه هدف های راحتی نبودن که به این سرعت کسی از پا درشون بیاره اما اون کریس وو بود.
کسی که توی زندان جرعت نزدیک شدن رو بهش نداشت و تمام حقه هایی که کیونگسو بلده رو اون بهش یاد داده بود.
مسلما کتک زدن دوتا نگهبان براش مثل آب خوردن میموند.
به سمت نگهبان دیگه رفت و قبل از اینکه مرد بتونه حرکتی بکنه اسلحه اش رو برداشت و روی شقیقه مرد گذاشت.
-اگه نمیخوای یک گلوله از بین نورون های مغزت رد بشه بگو در رو باز کنن
مرد با استرس بی سیمش رو بالا آورد و دستور داد که در رو باز کنن و طولی نکشید تا در باز بشه.
کریس با لبخندی از رضایت همونطور که یقه‌ی مرد رو گرفته بود اون رو با خودش به داخل کشید.
بقیه‌ی نگهبان ها با دیدنش اسلحه اشون رو به سمتش نشونه گرفتن اما کسی شلیک نمیکرد نه تا وقتی که کای دستور نداده.
کریس با پوزخند از بین اون همه بادیگارد عبور کرد و جلوی در عمارت ایستاد.
با لبخندی که از لبهاش کنار نمی‌رفت چند تقه به در زد و به برای بقیه نگهبان ها با نگاه کنایه آمیزی سری تکون داد.
آسترید که خیلی وقت بود متوجه اتفاقات توی حیاط شده با احتیاط در رو باز کرد و کنار رفت تا کریس داخل بره.
کریس با نگهبانی که سر و صورتش خونی بود درست وسط اون عمارت بزرگ ایستاد و طولی نکشید تا کای رو دید که داره از پله ها پایین میومد.
و درست پشت سر مرد جسم آشنای دیگه ای میدید.درست حدس میزد کیونگسو بود.
کریس چند ضربه به صورت نگهبان زد و یقه‌اش رو ول کرد
-حالا یاد گرفتی باید چجور رفتار کنی
با طعنه بهش گفت و چند قدم به جلو برداشت و دست به جیب منتظر کای موند.
کیونگسو که نمیدونست بعد از بیرون رفتن کای از اتاق چیکار کنه همراهش اومده بود تا ببینه چه خبره.
اما با دیدن کریس که وسط عمارت ایستاده چشمهاش گرد شد و خشکش زد.اون لعنتی الان چه گهی خورده بود؟
کتک زدن نگهبان های کای و بزور وارد شدن به عمارت! اون احمق قصد خودکشی داشت؟!
چندبار پلک زد تا مطمئن بشه این یه خواب غیرقابل باور نیست و فاک نه اون لعنت شده با پوزخند همیشگیش اونجا ایستاده بود.
کای درست مقابل کریس ایستاد و با چهره‌ای جدی بهش خیره شد
-اینجا چه غلطی میکنی و کی هستی؟
-متاسفم که اینجوری هم رو ملاقات میکنیم اما میدونی تقصیر نگهبان هات بود باید یکم ادب میشدن
کریس با لبخند گفت و دستش رو سمت کای دراز کرد
-یکی از دوست های کیونگسو هستم
کای به دست کریس نیم نگاهی انداخت و نگاه ترسناکش رو دوباره به چشم های مرد داد.
بدون اینکه بهش دست بده یک قدم عقب رفت و به کیونگسو که کنارش ساکت ایستاده بود نگاهی انداخت
-میشناسیش؟
کیونگ با سوال کای با استرس سری تکون داد.
کریس دستش که توی هوا مونده بود رو با نیشخند عقب کشید.
-سوال اولم رو جواب ندادی،اینجا چه غلطی میکنی؟
-اوه فقط یه گپ کوچیکی با کیونگسو داشتم در حد چند دقیقه
کریس با لبخند حرص درآری گفت و داشت از بازی که راه انداخته بود نهایت لذت رو میبرد.
کای که سعی کرده بود تا الان یک مشت هواله فک مرد مقابلش نکنه نفس عمیقی کشید و خودش رو کنترل کرد.
جوری که براش مهم نیست به کیونگسو نگاهی انداخت که پسر منظورش رو فهمید.
کیونگ سریع به کریس نزدیک شد و دستش رو گرفت و چند قدم اونورتر ایستاد
-معلوم هست داری چه گهی میخوری؟ میخوای هردمون بفاک بریم؟!
با صدایی که سعی میکرد فقط خودش و کریس بشنون گفت
-چاره ای نداشتم باید باهات حرف میزدم
-درباره چی!
-بیونگ‌هو
کیونگسو با شنیدن اون اسم اخمی کرد.با استرس به پشتش نگاه کرد و برخلاف تصورش کای همونجا ایستاده بود و داشت بهشون نگاه میکرد.
-چیشده؟
-نتونستم خودش رو پیدا کنم اما یکی از افراد نزدیکش رو پیدا کردم نمیتونستم گیرش بندازم ممکن بود اینکارم باعث بشه بیونگ‌هو گم و گور تر بشه برای همین بقیه‌اش رو میسپرم به خودت.
کیونگسو سری تکون داد و منتظر موند تا کریس اسم مرد رو بهش بگه
-باک هیمچان
-ممنون،خودم میتونم پیداش کنم
کریس سری براش تکون داد البته که میتونست.
میخواست بیشتر باهاش حرف بزنه اما وقت نداشتن.
نگاهی به کای انداخت با دیدن چهره‌ی مرد نیشخندش بیشتر شد.
-باور کن توهم اگه کیم کای رو با این قیافه میدیدی دوست داشتی اینکار و بکنی
-چیکا...
اما قبل از اینکه کیونگسو حرفش رو کامل کنه کریس بوسه‌ی کوتاهی روی لبهاش گذاشت و عقب کشید.
کیونگسو که شوکه شده بود ابروهاش بالا رفت
-داری چه غلطی..
-بعدا میبینمت،سعی کن زودتر بزنی بیرون از اینجا
کریس چشمکی به کیونگ زد و دستی برای کای تکون داد و با سرخوشی به سمت بیرون عمارت حرکت کرد مطمئنا دیگه هرگز فرصت همچین چیزی براش پیش نمیومد،دیدن چهره‌ی عصبی و عبوس کیم کای بزرگ!.
کیونگسو با کنجکاوی به عقب برگشت تا واکنش کای رو ببینه.
اما کای با چهره‌ای خونسرد انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده نگاهش رو از کیونگسو گرفت.
-کیونگسو رو ببر به اتاقش و بعد خودت بیا پیشم
کای خطاب به آسترید گفت و به سمت پله‌ها حرکت کرد.
کیونگ به رفتن مرد خیره شد.اما اون ها حتی مکالمه اشون رو تموم نکرده بودن.عجیب بود حتی ازش درباره کریس هم هیچ سوالی نپرسیده بود! کلافه هوفی کشید و نگاه بدی به اون دختر که داشت به سمتش میومد انداخت.
با حرص زودتر از آسترید به سمت جلو حرکت کرد تا به اتاق برگرده.
کای وارد اتاق کارش شد و در رو بهم کوبید.
اون لعنتی چطور جرعت میکرد که از افرادش رد بشه و اینطوری بیاد داخل عمارتش.چنگی به موهاش زد
اصلا اون پسر چه رابطه ای با همچین آدمی داشت؟
مثل اینکه هنوز خیلی چیزها بود که نمیدونست.
اگه بخاطر کیونگسو نبود یک گلوله تخمی حروم اون چهره‌ی از خود راضی و کوفتیش میکرد.
با چند ضربه‌ی کوتاهی که به در وارد شد اجازه ورود به دختر رو داد
-هر اطلاعاتی میتونی برام درباره این مرد پیدا کن
بدون اتلاف وقت به دختر دستور داد و به سمت پاکت سیگارش که روی میزش بود رفت.
آسترید اطاعت کرد و بعد از اینکه فهمید کای کار دیگه ای باهاش نداره از اتاق خارج شد.
اون مرد قطعا جواب این مسخره بازی هاش رو میگرفت.
کای کسی نبود که به راحتی از بی احترامی کسی بگذره.
هیچکس!

Wildest DreamOù les histoires vivent. Découvrez maintenant