بعد از اینکه آب خنکی به صورتش زد،آروم از دستشویی خارج شد.
مجبور بود آروم راه بره چون تمام بدنش کوفته بود و با هر حرکت سریع و شدیدی درد میگرفت.
یک روز مسخرهی دیگه توی اون اتاق.همونطور که آسترید گفته بود در بالکن کاملا کیپ شده بود و باز نمیشد.
تمام وسایل های تیز و برنده رو از اتاق برده بودن و کیونگسو عملا هیچ کاری جز نشستن و بی هدف به یک جا خیره شدن نداشت.
دیگه کم کم داشت از این وضعیت خسته میشد.
امروز به جز اون زنی که براش غذا میورد هیچکس نیومده بود.
یک نگهبان هم تمام وقت جلوی در ایستاده بود،یواشکی از پشت در گوش کرده بود تا از حرف های دختر مطمئن بشه.
همینجور بی هدف وسط اتاق ایستاده بود و داشت به این فکر میکرد که چجوری باید از این وضعیت خلاص بشه.
یک نقشه ای داشت اما مطمئن نبود که شرایط جسمانیش باهاش راه بیاد.
چون حتی قدم زدن هم براش سخت بود.
توی فکر بود که صدای در باعث شد سرش رو بالا بیاره.
با باز شدن در بکهیون رو دید که به سرعت در رو بست و به سمتش اومد.
بکهیون سمت پسر مقابلش دوید و محکم بغلش کرد.
باورش نمیشد حالش خوبه.از ته قلبش خوشحال بود.پس چانیول بهش دروغ نگفته بود.
-بکهیون
با صدای آروم کیونگ سرش رو عقب آورد و با دقت به چهره پسر خیره شد.داشت جلوی خودش رو میگرفت تا گریه نکنه و تا حدودی هم موفق بود.
-میدونی چقدر ترسیدم وقتی شنیدم که...
بکهیون با صدای لرزونی نیمه تموم رو به پسر گفت.
کیونگ متاسف سری تکون داد و پسر رو به سمت مبل ها راهنمایی کرد و هردو کنار هم نشستن.
-حال خودت چطوره؟ خیلی وقته ازت خبر ندارم
-من حالم خوبه،برام تعریف کن چی شد
کیونگسو به طور خلاصه اتفاق اون شب رو براش تعریف کرد
و دستی به صورتش کشید.
بکهیون از اینکه اون باعث این اتفاق بود،ناراحت به گوشه ای زل زد
-آ راستی،کای جای من رو از کجا پیدا کرد؟
با سوال کیونگسو سرش رو با شرمندگی پایین انداخت و با انگشتهاش بازی کرد.
-م..من بهش گفتم
-حدس میزدم،اما چرا؟
-چون اون عوضی مجبورم کرد.من و با لوهان تهدید کرد
-لوهان؟ پیداش کردی؟
کیونگسو با تعجب پرسید
-من از چانیول خواسته بودم که توی پیدا کردنش کمکم کنه اما اون فقط تونسته بود بفهمه که ژاپنه.تا چند روز پیش که متوجه شدم کای پیداش کرده و من و تهدید کرد که اگه جای تورو بهش لو ندم لوهان رو میکشه.اون ها واقعا لوهان رو پیدا کردن خودم توی ویدئو دیدم،کای دستور داد تا به کره بیارنش
بقیه اش رو خبر ندارم.ممکنه حتی الان کره هم باشه اما تمام فکرم پیش تو بود نتونستم پیگیر لوهان باشم
کمی مکث کرد و با لحن غمگینی ادامه داد
-تو که میدونی چقدر دنبال لوهان گشتم،برای نجات دادنش مجبور به اینکار شدم چون میدونستم تو از پس خودت بر میای وگرنه باور کن که من..
-میدونم،لازم نیست توضیح بدی.بهترین کار رو کردی من هم جای تو بودم اینکار و میکردم
کیونگ با لحن دلگرم کننده ای گفت دستی رو شونهی بکهیون گذاشت
-حالا چی میشه؟تا کی باید اینجا بمونی؟
-نمیدونم،اول باید کای رو ببینم و از وقتی من رو آوردن اینجا اون لعنتی غیب شده.تو وقتی اومدی دیدیش؟
بکهیون سری به نشونهی نه تکون داد.کیونگ کلافه چنگی به موهاش زد
-حالا که من رو گرفتن،بیشتر از این نباید وقت رو از دست بدم
اگه تونستی رد بیونگهو رو برام بزن.باید اون حرومزاده رو زودتر گیر بیارم و بکشمش و به چانگکیون هم خبر بده بیشتر از این لازم نیست خودش رو قایم کنه بزودی میام دیدنش.
بکهیون سری تکون داد
حالا که خیالش از بابت کیونگسو راحت شده بود باید لوهان رو میدید و از چانیول آمارشو میگرفت.
-کیونگ میخوام درباره یه چیزی باهات حرف بزنم
کیونگسو با حرف پسر کوچیکتر تمام توجهش جلب شد.این لحن رو خیلی خوب میشناخت
**********************
بعد از زمان کمی که بهش داده بودن تمام حرفهایی که باید میزد رو به کیونگسو گفت و از اتاق خارج شد.
نگاه بدی به بادیگارد کنار در انداخت و از همون راهی که اومده بود برگشت.
احتمالا چانیول پایین منتظرش بود.
همونطور که پایین میرفت نگاهی هم به اطراف مینداخت تا شاید کای رو ببینه.
اینکه تا حالا پیش کیونگسو نرفته بود اون رو هم کنجکاو کرده بود.
اما کای رو ندید به جاش چانیول رو دید که دست تو جیب منتظرش ایستاده.
بدون هیچ حرف و عکس العملی به سمتش رفت.
هنوز دوست نداشت که باهاش حرف بزنه اما خب مرد به قولش عمل کرده بود و اون رو آورده بود تا کیونگ رو ببینه پس زیاد لازم نبود که باهاش بد رفتار کنه.
هر دو مرد بدون هیچ حرفی از عمارت خارج و سوار ماشین شدن.
بکهیون همینجور که به بیرون خیره شده بود داشت به این فکر میکرد که ازش بپرسه یا نه.
و در نهایت تصمیم گرفت که بپرسه
-لوهان کجاست؟
-نگران نباش،کره است احتمالا فردا ببینیش
چانیول بیتفاوت جواب داد و تمرکزش رو روی رانندگیش گذاشت.
بعد از اون حرفی بینشون ردوبدل نشد تا وقتی که هرکدوم داشتن به سمت اتاق خودشون میرفتن.
اما بکهیون وسط راه ایستاد و به سمت اتاق چانیول حرکت کرد.
چند تقه به در زد و وارد شد.چانیول با دیدنش تعجب کرد
-موبایلم رو میخوام
با اینکه اون موبایلش رو داشت اما باید این یکی رو پس میگرفت و اطلاعاتی که توش بود رو حذف میکرد.
چانیول به سمت کشو کنار تختش رفت و موبایل پسر رو برداشت.
به سمتش رفت و با نگاهی که بکیهون تشخیص نمیداد الان چانیول داره به چی فکر میکنه موبایل رو بهش داد.
بعد از گرفتن موبایلش میخواست از اتاق خارج بشه
-بکهیون
با صدای چانیول به سمتش برگشت و منتظر موند تا مرد ادامه حرفش رو بزنه.
چانیول بعد از چند ثانیه سکوت کلافه دستی لای موهاش کشید
-هیچی،میتونی بری
و بعد به سمت کلوزت رفت تا خودش رو از این جو مسخره خلاص کنه.
بکهیون با تعجب از اتاق خارج شد و در رو بست.اون مرد چی میخواست بگه که منصرف شد؟!
شونه ای بالا انداخت و به سمت اتاقش رفت.
باید با چانگ تماس میگرفت و بیونگهو رو برای کیونگسو پیدا میکرد.
هر چند مورد دوم کمی بعید بنظر میومد اما باید تلاشش رو میکرد.
چون کشتن اون مرد مساوی بود با تموم شدن کار کیونگسو با این قضایا و خودش هم به زودی از شر اینجا خلاص میشد.
پس نباید کار اضافه ای باقی میموند.
YOU ARE READING
Wildest Dream
Fanfiction🖤نام فیک: Wildest Dream 🖤نویسنده: Hiru 🖤کاپل: kaisoo,chanbeak(هردو اصلی) 🖤وضعیت: کامل 🖤ژانر:اکشن،رومنس،مافیا،راف،اسمات،جنایی،رازآلود 🖤رده سنی: +18 🖤خلاصه: ♠️کایسو: دو کیونگسو پسر مرموزی که به تازگی توی عمارت کیم مشغول به کار شده و بدون اینک...