بعد از اینکه لباسش رو با لباس راحتی عوض کرد لبه تخت نشست و موبایلش رو برداشت.
داشت به بکهیون پیام میداد که باید هرچی زودتر ببیندش.
بعد از اینکه کارش با موبایل تموم شد از جاش بلند شد و به سمت مبلی که قبلا با یوری روش نشسته بود رفت تا مسکنی که اونجا جا گذاشته بود رو برداره.
همون موقع در باز شد و کای توی چارچوب در ظاهر شد.
با دیدن کیونگسو که خم شده بود با کنجکاوی وارد شد و در رو بست.
کیونگسو بستهی قرص رو برداشت و صاف ایستاد.
-زخمت چطوره؟
-خوبه
بعد از اینکه به کای جواب داد به سمت لیوان آبی که کنار تخت گذاشته بود رفت و قرص رو همراه با آب خورد.
به سمت کای برگشت و دید که هنوز همونجا ایستاده.
پوزخندی زد و بهش خیره شد.
-چیه،میخوای قرص جدید دیگهای رو امتحان کنی؟
با طعنه گفت و ابرویی بالا انداخت.
کای از تیکهای که پسر بهش انداخت تکخندی زد و دستهاش رو داخل جیبش برد.
-فعلا نه،شاید در آیندهای نزدیک
از پررویی مرد روبهروش با حرص اخمی کرد.
الان نمیتونست باهاش کلکل کنه چون ازش یک درخواست داشت.نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو کنترل کنه
-فردا میخوام برم بکهیون رو ببینم
-خب؟
کیونگسو با صورت پوکر به مرد زل زد
-یعنی دارم بهت میگم میرم ببینمش
-خوبه که یاد گرفتی اجازه بگیری اما نمیتونی بری
کیونگسو از جواب مرد با حرص لبهاش رو گاز گرفت و سعی کرد با مشت کردن دستهاش جلوی خودش رو بگیره که بهش فحش نده.
-اونوقت دلیل اینکه نمیتونم برم چیه؟
کای همونطور به سمت در اتاق میرفت قبل از اینکه خارج بشه به سمت کیونگسو برگشت
-چون خطرناکه،همین چند ساعت پیش یکی از افراد بیونگهو رو کشتی فکر میکنی میتونی راحت برای خودت ول بچرخی؟
کای با جدیت حرفش رو تموم کرد و پسر رو تنها گذاشت.
کیونگسو کلافه دستی لای موهاش کشید و روی تخت نشست
راست میگفت اما نمیتونست دست روی دست بزاره.
یک سرنخ مهم پیدا کرده بود که به بکهیون و چانیول ربط داشت.حتی به خود کای هم ربط داشت.هرجور شده باید فردا بکهیون رو میدید.آهی کشید و روی تخت درازکش شد.
نمیدونست این قضیه داره به کجاها کشیده میشه اما اون فقط یک هدف داشت.
"کشتن بیونگهو"
********************
دستی به چشمهاش کشید و بینیشو بالا کشید.
قبل از اینکه به عمارت بیاد با لوهان کمی سوجو خورده بود اما نه در حدی که مست بشه.
اما همونقدر هم کمی روش تاثیر گذاشته بود
خمیازه ای کشید و به اطرافش نگاهی انداخت.
چراغ های اضافی عمارت خاموش شده بود و هیچکدوم از خدمه دیده نمیشدن.
و این نشون میداد که دیر وقته و همه خوابیدند.
پوزخندی زد و به سمت پلهها رفت.آروم داشت از پلهها بالا میرفت و زیرلب با خودش حرف میزد.
که چانیول رو دید که با اخم داره پایین میاد اما مرد با دیدن اون کمی مکث کرد و سرعتش رو پایین آورد.
بکهیون که بخاطر آخرین اتفاقی که بینشون افتاده بود هنوز معذب بود نگاهش رو به جای دیگهای داد و به راه خودش ادامه داد.
با رسیدن به پلهای که چانیول روش ایستاده بود میخواست سریع تر رد بشه اما مرد راهش رو سد کرد.
با تعجب سرش رو بالا آورد.امیدوار بود نخواد باز معرکهی جدیدی راه بندازه چون امشب بکهیون واقعا کشش نداشت.
-تا الان کجا بودی؟ میدونی ساعت چنده؟
با لحن عصبانی که چانیول ازش پرسید لبخند مسخرهای زد.
-فکر کنم اونهمه از افرادت که مثل کلونی دورم رو گرفتن بهت خبر داده باشن
با حاضر جوابی گفت و میخواست رد بشه که بازوش توسط چانیول گرفته شد.
-نظرت چیه کلا با اون پسر زندگی کنی؟ حالا که انقدر دوست داری هر روز کنارش باشی؟
چانیول با حرص گفت.خودش هم نمیدونست از عصبانیت داره چه چرندی بهم میبافه
بکهیون تکخندی زد
-تصمیمش رو داشتم اما متأسفانه لوهان قبول نکرد
با لحن بیتفاوتی گفت و بازوش رو از دست مرد بیرون کشید
-چند روز دیگه که پدربزرگت از چین برگشت همه چیز تمومه،پس بهتره تا اونموقع به پر و پام نپیچی
و بعد به سمت بالا حرکت کرد تا زودتر به اتاقش برسه.
چانیول کلافه از حرفی که شنیده بود با ناباوری خندهای کرد
"از کی تاحالا انقدر رقتانگیز شدی پارک چانیول؟" زیرلب به خودش گفت
حالا که بکهیون اینجور میخواست،باشه.کاری که اون میگفت رو انجام میداد.
به روبهرو خیره شد.
اون بخاطر دیر کردن پسر داشت میرفت پایین تا بیارتش اما حالا که برگشته بود دلیلی نداشت بره پایین.پس دوباره به سمت اتاقش حرکت کرد.
بعد از اینکه وارد اتاقش شد با نوتیف موبایلش به پیامی که مارک براش فرستاده بود نگاهی انداخت.
دیگه چیزی نمونده بود تا رئیس بلکشارک رو تو مشتش بگیره
و به زودی این قضیه رو هم برای همیشه میبست.
YOU ARE READING
Wildest Dream
Fanfiction🖤نام فیک: Wildest Dream 🖤نویسنده: Hiru 🖤کاپل: kaisoo,chanbeak(هردو اصلی) 🖤وضعیت: کامل 🖤ژانر:اکشن،رومنس،مافیا،راف،اسمات،جنایی،رازآلود 🖤رده سنی: +18 🖤خلاصه: ♠️کایسو: دو کیونگسو پسر مرموزی که به تازگی توی عمارت کیم مشغول به کار شده و بدون اینک...