با حس سنگینی جسمی روی دستش و سردرد بدی که داشت آروم چشمهاش رو باز کرد
سرش رو به سمت چپ چرخوند و کمی به پایین نگاه کرد
بکهیون رو دید که توی بغلش و روی دست چپش خوابیده بود
به چهره اش نیم نگاهی انداخت و سرش رو برگردوند،با یادآوری دیشب لعنتی به خودش فرستاد
آروم دستشو از زیر سر پسر بیرون کشید و خودش رو کنار کشید
هنوز هم بوی الکل میداد،و با همون لباس های دیشب خوابش برده بود
دستی به صورتش کشید و از جاش بلند شد.دستش رو سمت دکمه های لباسش برد تا بازش کنه اما با سوزش ریزی روی قفسه سینش اخمی کرد
دکمه هارو که باز کرد زخم های کوچیک و قرمزی رو دید که بخاطر ناخن های بکهیون ایجاد شده بودن.
پوزخندی زد و لباسش رو کامل بیرون آورد به سمت کلوزت حرکت کرد و بعد از وارد شدنش به اتاق،لباس رو سمت سبد گوشه اتاق پرت کرد
وقت نداشت که حموم بره باید هرچه سریعتر به کارهاش رسیدگی میکرد.
درحال انتخاب لباس جدیدی بود که با لرزش موبایلش اون رو از جیبش خارج کرد و به متن پیامی که براش اومده بود خیره شد.
چشمهاش با تعجب و خوشحالی کمی گشاد تر شدن.پیام حاکی از این بود که کای بهوش اومده پس باید هرچه سریعتر به دیدنش میرفت.
سریع یکی از لباس هارو انتخاب کرد و پوشید،موهاش رو کمی شونه زد و بعد از زدن ادکلن مورد علاقش تا بوی الکل رو از بین ببره از اتاق خارج شد.
مدت زیادی میشد که منتظر بود تا کای بهوش بیاد و بالاخره اون روز رسیده بود.
نمیدونست واکنش کای به اتفاقاتی که افتاده چی میتونه باشه اما از الان حس میکرد که قرار نیست اتفاق های خوبی بیفته،حداقل برای کیونگسو.
پوزخندی زد،به هرحال اون پسر هر بلایی که سرش میومد حقش بود و از این بابت اصلا ناراحت نبود
سوئیچ ماشینش رو برداشت و به سمت آئودی مشکی رنگ و لوکسش حرکت کرد.
*****************
آسترید با دیدن سکوت مرد بعد از تمام گزارش هایی که بهش داده بود آب دهنش رو قورت داد.
تاحالا کای رو توی این حالت ندیده و این خیلی ترسناک تر از چیزی بود که پیش بینی میکرد.
کای بدون هیچ حرفی با اخم ریزی توی فکر فرو رفته بود و پوزخند ترسناکی روی صورتش نقش بسته بود.
و معلوم نبود توی ذهنش داره چه نقشه ای میکشه اما هرچی که بود اصلا خوب نبود.
چند دقیقه بعد در باز شد و چانیول وارد اتاق شد،آسترید نفس راحتی کشید و بعد از سری که برای چانیول تکون داد اتاق رو ترک کرد.
چانیول با نگرانی به تخت نزدیک تر شد تا با چشم های خودش وضعیت کای رو ببینه.
کای با چشمی خالی از احساس بهش نگاه کرد
-حالت چطوره؟
چانیول با لحن آرومی ازش پرسید و همونطور که روبهروی کای ایستاده بود یکی از دستهاش رو وارد جیبش کرد.
-سیگار داری؟
کای بی توجه به سوال چانیول گفت و کلافه دستی لای موهاش کشید
-میدونی که کانگ برات ممنوعش کرده
-فکر میکنی برام مهمه که چه زری زده؟
با پوزخند جواب داد
چانیول که فهمید هیچ جوره نمیتونه منصرفش کنه،پاکت سیگار رو از جیبش خارج کرد و یه نخ به کای داد و فندک رو هم براش نگه داشت تا مرد بتونه سیگارش رو روشن کنه
-خب نمیخوای توضیح بدی اونشب چه اتفاقی افتاد؟
-فکر کنم تا الان هم خودت فهمیدی
چانیول از جواب کای کلافه شد اون مرد خیلی عصبی به نظر میومد و همش جوابهای سربالا میداد
-اما هنوز انگیزه کیونگسو برای اینکار رو کامل نمیدونم،چرا؟
کای پک عمیقی به سیگارش زد و نگاهش رو به چانیول داد
-چون فکر میکنه من باعث مرگ پدرش شدم
کمی مکث کرد و ادامه داد
-دیگه لازم نیست دنبالش بگردی،خودم شخصا به این موضوع رسیدگی میکنم
-اما تو هنوز باید استراحت کنی،حالت کامل خوب نشده
-گفتم خودم به این موضوع رسیدگی میکنم
کای بار دیگه با تحکم گفت
"عوضی" چانیول زیرلب خطاب به مرد روی تخت گفت و کلافه زبونی به لبش کشید
اون لعنتی همیشه کار خودش رو میکرد،اما اگه این چیزی بود که اون میخواست بهش اجازه رو میداد با اینکه عصبی بنظر میومد اما بهترین کار این بود که خودش کیونگسو رو گیر بیاره
*****************
بعد از اینکه صبحونه رو با شیوون و پدربزرگش خورد به شرکت اومده بود،مدتی میشد که به اینجا سر نزده بود و کمی از کارهاش عقب افتاده بود.
هرچند کارهای اینجا مضخرفی بیش نبودن که بهش میدادن تا انجام بده ولی خب اون هدف خودش رو در هر صورت دنبال میکرد.
چند ضربه آروم به میز زد و همینطور که تو فکر بود به جلو خیره شد
امروز برای صبحونه چانیول رو ندیده بود و این یعنی مرد خیلی زودتر بیرون رفته اما چرا؟ چون تا اونجایی که پرسیده بود هنوز حتی به شرکت هم نیومده بود.
نکنه باز موضوع رن بود؟ اما اون گفته بود که تمومش کرده پس لزومی نداشت که دوباره به دیدنش بره
شونه ای بالا انداخت و دوباره توجهش رو به مانیتور جلوش داد،چند دقیقه به صفحه خیره موند
نکنه کای بهوش اومده بود؟!
با رسیدن این فکر به ذهنش،چشمهاش گرد شد.
لبهاش رو گاز گرفت و بیشتر پاهاش رو تکون داد.یعنی امکان داشت؟!
لعنت حالا استرسش بیشتر شده بود.
اگه کای بهوش اومده،پس حتما دنبال کیونگسو میگشت و تا گیرش نمیورد بیخیال نمیشد
"فاک" باید زودتر به کیونگسو خبر میداد تا مراقب خودش باشه.اما اول باید مطمئن میشد که بهوش اومده یا نه،نمیتونست بخاطر یک حدس کیونگسو رو به دردسر بندازه
و تنها راه فهمیدنش دیدن چانیول بود.
باید زیر زبونش میرفت،اما انگار حالاها اون مرد قصد پیدا شدن نداشت.
نفسشو کلافه بیرون داد و از جاش بلند شد
دیگه بیشتر از این نمیتونست بیکار بشینه و فقط احتمال هارو در نظر بگیره.
وسایل هاش رو برداشت و از در خارج شد به سمت آسانسور حرکت کرد.
با بازشدن در آسانسور میخواست واردش بشه که چانیول رو دید.شوکه از دیدنش قدمی به عقب برداشت
چانیول به سرتاپای بکهیون نگاهی انداخت
-داری جایی میری؟
بکهیون زبونی روی لبهاش کشید تا از خشک شدنشون جلوگیری کنه
-نه
با شنیدن جوابش ابروهای چانیول بالا رفت و بعد از کمی مکث سری تکون داد و از کنار پسر رد شد
بکهیون از جواب احمقانه ای که بهش داده بود چشم هاش رو بست و زیرلب به خودش فحش داد،کاملا واضح بود که میخواست از شرکت خارج بشه چون حتی کیف لعنتیش رو هم برداشته بود.
فاک حتی یادش رفته بود که باهاش دعوا کرده و لزومی نداره که جوابش رو بده میتونست خیلی راحت ایگنورش کنه
کلافه به در آسانسوری که داشت بسته میشد خیره شد و بعد به سمت اتاقش حرکت کرد.
به هرحال از اول هم قصد داشت که چانیول رو ببینه و اون هم اینجا بود و دلیلی نداشت که از شرکت خارج بشه
حالا فقط یک بهونه احتیاج داشت تا به اتاق چانیول بره و باهاش هم صحبت بشه.
به سمت اتاقش حرکت کرد تا دنبال یک بهونه خوب بگرده..
![](https://img.wattpad.com/cover/300827889-288-k156000.jpg)
YOU ARE READING
Wildest Dream
Fanfiction🖤نام فیک: Wildest Dream 🖤نویسنده: Hiru 🖤کاپل: kaisoo,chanbeak(هردو اصلی) 🖤وضعیت: کامل 🖤ژانر:اکشن،رومنس،مافیا،راف،اسمات،جنایی،رازآلود 🖤رده سنی: +18 🖤خلاصه: ♠️کایسو: دو کیونگسو پسر مرموزی که به تازگی توی عمارت کیم مشغول به کار شده و بدون اینک...