part (150)

310 71 7
                                        


کلافه برای بار سوم ضربه‌ای به در اتاق کای زد.
اون باید هرجور شده امروز بکهیون رو میدید اما کای لعنت شده بهش اجازه نمیداد پاش رو از این عمارت جهنمی بیرون بزاره.
البته که به فرار کردن هم فکر کرده بود اما انگار مرد از قبل دستش رو خونده بود که همچین کاری میکنه برای همین هر گوشه‌ی این عمارت افرادش درحال کشیک دادن بودن.
بدون اینکه منتظر اجازه کوفتی کای باشه برای بار سوم توی این یک ساعت اخیر وارد اتاق شد.
-هنوز خسته نشدی؟
کای همونطور که قرارداد جلوش رو امضا میکرد بدون اینکه سرش رو بالا بیاره گفت.
کیونگسو دوباره با حرص به سمتش رفت و جلوی میز ایستاد
-بهت گفتم خیلی مهمه و حتما باید بکهیون رو امروز ببینم
-آها
با جواب کای که داشت بهش بی اعتنایی میکرد دلش میخواست سرش رو به میز بکوبه.
-وقتی دارم باهات حرف میزنم به چشمهام نگاه کن
کیونگسو با لحن جدی و خشمگین که از نظر کای بیشتر کیوت بنظر میومد گفت و مشت‌هاش رو آروم به میز کوبید.
کای سرش رو بالا آورد و به صندلیش تکیه داد.
-بهت گفتم نه کیونگسو ازم میخوای چندبار دیگه برات تکرارش کنم؟!
همونطور که خودکار رو بین انگشت‌هاش میچرخوند بی‌تفاوت گفت.
کیونگسو کمی لبهاش رو گاز گرفت.انگار هرچقدر هم که اصرار میکرد بی‌فایده بود باید از روش دیگه‌ای استفاده میکرد چون انگار مرد مقابلش کوتاه نمیومد.
با ایده‌ای که به ذهنش رسید لبخند ترسناکی زد
-باشه،پس من به کریس خبر میدم که بیاد اینجا
کای با شنیدن اسم اون مرد اخمی کرد.هرچند نمی‌خواست نشون بده که نسبت به اون مرد حساس شده اما چهره‌اش واضح داد میزد که کیونگسو داره خودش رو توی بد دردسری میندازه
-این قضیه چه ربطی به کریس داره!؟
-تنها کسی که بعد از بکهیون میتونه کمکم کنه اونه پس فکر نکنم مشکلی باشه درسته؟ به هرحال من توی عمارت میمونم اون قراره به دیدنم بیاد
کیونگسو با لحن بیخیالی گفت و ابرویی بالا انداخت
-خیلی وقت هم میشه که ندیدمش فکر کنم ایده عالی باشه
از سکوت کای استفاده کرد و با نیشخند حرفش رو زد.
طوری که انگار به توافق رسیده آروم به سمت در حرکت کرد
کای خوب میدونست که بکهیون نمیتونه به اینجا بیاد چون کیونگسو الکی بهش گفته بود که تو شرایطی نیست که به اینجا بیاد.
برای همین بین این دو موقعیت باید یکیش رو انتخاب میکرد
اینکه کیونگسو به دیدن بکهیون بره یا کریس به دیدن کیونگسو بیاد.
-جرعت نکن اون مرد رو به اینجا بیاری
با صدای کای با لبخندی از پیروزی ایستاد.بالاخره حقه‌اش داشت جواب میداد.با چهره‌ی تعجبی به سمت کای برگشت
انگار نه انگار تا چندثانیه پیش نیشخند شیطانی روی لبهاش بود.
-چرا؟ مشکلش کجاست؟
کیونگسو با تعجب ساختگی گفت و سوالی به مرد خیره شد
-همین که گفتم،اون مرد قرار نیست که به اینجا بیاد
-پس من رو به دیدن بکهیون ببر
کیونگسو با تخسی در جواب کای گفت و دست به سینه منتظر جواب مرد ایستاد.
کای کلافه دستی لای موهاش کشید.کیونگسو خیلی لجباز بود و این رو با تمام سلول‌های عصبیش داشت حس میکرد.
میدونست که قرار نیست کوتاه بیاد پس از جاش بلند شد.
-بیرون منتظر باش
همونطور که به سمت کلوزت میرفت تا لباسش رو عوض کنه رو به پسر گفت.
کیونگسو از پیروزیش دستش رو مشت کرد و توی هوا تکون داد و به سرعت بیرون رفت تا چیزهایی که نیاز داره رو از اتاقش برداره.
*********************
بکهیون با دیدن پیام کیونگسو مبنی بر اینکه داره به اینجا میاد حموم کوتاهی رفت و لباس مرتب‌تری پوشید.
نمیخواست کیونگسو اون رو با این سر و وضع ببینه.
اونقدر درگیر افکارش بود که از بی‌خوابی زیر چشمهاش گود افتاده بود و صورتش خسته بنظر میومد و یک حموم کوتاه میتونست تا حدودی بهش کمک بکنه که از این وضعیت خارج بشه.
بعد از خشک کردن موهاش سشوار رو خاموش کرد و نگاهش رو از آیینه گرفت.
اونقدر توی اتاق مونده بود که حتی نمیدونست چانیول خونست یا نه.
دستی به صورتش کشید.نقشه‌اش داشت خوب پیش میرفت.
همه چیز طبق برنامه‌اش بود و چیزی تا اجرایی شدنش نمونده بود اما نمیدونست چرا احساس میکرد قراره بعدش یک چیزی رو از دست بده یا یک چیزی درست پیش نره.
درواقع اون اینجا چیزی برای از دست دادن نداشت اما این احساس لعنتی ولش نمیکرد.
آهی کشید و منتظر موند.بعد از ربع ساعت یکی از خدمه بهش خبر داد که کیونگسو و کای به اینجا اومدن.
برای بار آخر به خودش توی آیینه نگاهی انداخت و به پایین رفت.
کای و کیونگسو رو دید که دارن به سمت سالن میرن.
بکهیون هم بعد اون‌ها وارد شد و با کای سلام کرد.میخواست کمی بشینه تا با کای حرف بزنه اما کیونگسو انگار عجله داشت چون دستش رو گرفت و در کمال تعجب با خودش به بیرون کشید.
-داری چیکار میکنی؟
بکهیون با تعجب به کیونگسو که داشت اون رو به سمت بالا میکشوند پرسید.
-نگران نباش قبلا بهش گفتم که میخوام تنهایی باهات حرف بزنم،اتاقت کدوم وره؟
کیونگسو در جواب بکهیون گفت و اجازه داد تا پسر بقیه مسیر رو راهنماییش کنه.
توی راه که بودن کای ازش پرسیده بود که کار مهمش چیه که انقدر عجله داره و به اصطلاح میخواست ازش حرف بکشه اما اون در جواب گفته بود که یک مسئله شخصیه که به خودش مربوط میشه و با تشکر از کای که به حریم شخصیش احترام گذاشته بود سوال دیگه‌ای نپرسید و کیونگسو از این بابت ازش ممنون بود.
با وارد شدن به اتاق بکهیون،سریع در و بست و جلوی چشمهاس متعجب پسر اون رو با عجله به سمت یکی از مبل‌ها هدایت کرد تا هردو بشینن.
-چیشده؟ کم‌کم داری میترسونیم
بکهیون با نگرانی پرسید
-برات تعریف کردم که دیشب چه اتفاقی افتاد
بکهیون سری تکون داد و منتظر ادامه حرفش شد
-هیمچان قبل مرگش اسم باند بلک‌شارک رو بهم گفت
بکهیون یا شنیدن اون حرف چشمهاش گرد شد.
-این یعنی اون بیونگ‌هو عوضی یک ربطی به این باند داره
برای همین اطلاعات کای رو میخواست.کل این قضیه بهم مرتبطه
پسر کوچیکتر که هر لحظه شوکه‌تر میشد با ناباروری چندبار پلک زد.
-قبل از اینکه اون آشغال بمیره هیچ اطلاعات مفیدی که بشه باهاش بیونگ‌هو رو پیدا کرد بهم نداد اما تونستم موبایلش رو کش برم
کیونگسو موبایل مرد رو از جیبش بیرون آورد و به بکهیون داد
-ازت میخوام ببینی میشه اطلاعات بدردبخوری از توش پیدا کرد یا نه.مطمئنم هیمچان و بیونگ‌هو باهم در ارتباط بودن برای همین شاید بشه از این طریق اون کثافت رو پیدا کرد
بکهیون از این حجم از اطلاعاتی که وارد مغزش شد با گیجی سری تکون داد.
چطور ممکن بود کسی که قاتل پدر کیونگسو با این باندی که سعی داشت چانیول و کای رو نابود کنه بهم ربط داشته باشن؟!
-اگه چیزی پیدا کردم بهت خبر میدم
بکهیون با لحن اطمینان بخشی به کیونگسو گفت و سری تکون داد.
هرچه زودتر باید این قضیه رو حل میکرد.لعنتی مثل یک پازل پیچیده بود.
-فکر میکنم ملاقات با هیمچان یک تله بود
با حرف کیونگسو توجهش رو به پسر داد
-مینجون قرار بود هیمچان رو تک و تنها بهم تحویل بده اما وقتی با کای رفتیم اون‌ها کاملا از همه چیز باخبر بودن
درواقع اون‌ها از قبل نقشه داشتن من و کای رو گیر بندازن این یک درگیری ساده نبود.بیونگ‌هو از هیمچان استفاده کرد تا به ما برسه اما چرا؟! بنظر میومد هدف اون‌ها من بوده باشم اما
فکر میکنم هدف اصلیشون کای بوده باشه چون تعداد افرادش خیلی زیادی بود فقط برای گیر انداختن من!
کیونگسو کمی مکث کرد و ادامه داد
-فکر میکنم چون فلش خالی به بیونگ‌هو دادم حالا میخواد خود کای رو گیر بندازه چون راه دیگه‌ای براشون نمونده
درست بود،کیونگسو قبل از اینکه متوجه بشه اون قاتل پدرشه به کارهای مشکوکش شک کرده بود برای همین جای فلشی که از گاوصندوق کای برداشته بود یک فلش اشتباهی و خالی که بکهیون روش رمزگذاری کرده بود تا مدتی با باز کردنش درگیر باشن بهش داده بود.هرچند کسی جز بکهیون از این قضیه باخبر نبود چون باید از این قضیه استفاده میکرد تا کای فکر کنه فلشش دست اون‌هاست و بهش کمک کنه تا گیرشون بندازه
-مشکل اصلی بلک‌شارک با چانیول و کایه.نمیدونم بیونگ‌هو چه ربطی به اون‌ باند داره اما این جدا از قضیه تو و بیونگ‌هو هستش.بنظر میاد آدم‌های خطرناکی پشت این قضیه هستن بهتره مراقب باشیم
بکهیون کلافه و نگران حرفش رو به پسر کنارش زد.کیونگ سری تکون داد و نگاهی به ساعت انداخت
-بهتره کای رو بیشتر از این منتظر نزارم،اگه چیزی فهمیدی فورا بهم خبر بده
بکهیون باشه‌ای گفت و همراه با کیونگسو از اتاق خارج شد تا اون و کای رو بدرقه کنه.
باید هرچه زودتر اون موبایل رو بررسی میکرد.حق با کیونگسو بود مطمئنا از توی اون موبایل چیزی دستگیرش میشد و امیدوار بود که چیز بدرد بخوری باشه چون این قضیه به اندازه کافی طولانی و کشدار شده بود.




Wildest DreamDonde viven las historias. Descúbrelo ahora