مدتیه که اونجرز همگی تو برج استارک همراه تونی زندگی میکنن و لوکی هم به اونجا در رفت و آمده.
تونی: ببینید بچه ها...یه سوالی هست که خیلی وقته میخوام ازتون بپرسم
استیو:بپرس
تونی:چرا نمیرید سر خونه زندگی خودتون؟!
استیو: ولش کن بابا نشستیم دیگه
لوکی:همش چار متر جا ست انگار این داره خرج مارو میده
تونی:عا دقیقا من دارم خرجتو میدم خب
لوکی:واقعا؟؟! عح من نمیدونستم
*خودش را به کوچه علی چپ می زند *
تونی یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش میندازه که یهو ناتاشا از اتاقش میاد بیرون: تونی این چه وضعشه؟
تونی مشمئز شده نگاهش میکنه:چیشده باز
نت: چرا اینترنت هی قطع میشه؟تا کی قراره من عذاب بکشم؟تا کییییی؟
استیو:از بس این آدم بی مسئولیته
بروس: پاشو اینترنتو درست کن تا هالکمو در نیاوردم
لوکی:به پشمای این بروس قسم نتو درست نکنی میگم ثور بیاد رعد و برقیت کنه ها
بروس:از پشم خودت مایه بزار ازگاردی کپکلوکی:من اون روزی که دیدم پیتر داره گل میکشه پشمام ریخت دیگه مجبورم از پشم دیگران استفاده کنم
تونی ناگهان عربده میزند:پیترررر
*لوکی لبخند شرورانه ای میزند*پیتر در حالی که داشت هدفون رو از گوشش بر میداشت بدو بدو کنان و نفس نفس زنان از اتاقش پرید بیرون
پیتر: چیشدههه اقای استارک؟
تونی: ها کن ببینم عنکبوت لهیده؟
پیتر:ها؟!
تونی:ها کردن بلد نیستی؟
پیتر:ها؟
تونی:زهرمار ها کن میگم
استیو همینطور که رو مبل لم داده بود یکی زد پس گردن پیتر:ها کن دیگه انگل اجتماع
همه با هم:لنگوعج*پیتر ها میکند*
تونی:فااک اه اه اه پییف معلوم نیس چیا رو با هم میکشی که این بو رو تونستی تولید کنی
نت:پیتر رو از دست دادیم
بروس:از اولشم معلوم بود پیتر معتاد میشه
استیو:الان باید از تو جوبای نیویورک جمعش کنیم
لوکی:من کمپ آشنا دارم زنگ بزنم تخت رزرو کنم؟
تونی با چشمای اشکبار: نه بذارید خودم همینجا ترکش میدمپیتر بهت زده میره عقب:من که کاری نکردم آقای استارک
لوکی همونطور که داشت شونه های تونی رو ماساژ میداد : همشون همینطورین دارلینگ،گول این معتادای کارتن خوابو نخور من خودم دیدم داشت یه کاغذو لوله میکرد.پیتر:به پشمای عمو بنر قسم اون گل نبود داشتم تقلب جاساز میکردم
بروس:این بازی کثیفو با پشمای من تموم کنید تباها
نت: توام بزن اون بیصاحابا رو که اینطوری ملعبه دست خاص و عام نشن
استیو: لنگوعج بچه ها:/
تونی:اه بروس یه دقه اون پشماتو جمع کن ببینم این بزمجه چی داره میگهبزمجه(پیتر): امروز امتحان فیزیک داشتم مجبور شدم تقلب کنم.همین آقای استارک
لوکی پس از اندکی تفکر:هممم...خب...بهرحال تقلبم کار زشتیه!نیست؟
استیو:تو مثلا خدای شرارتیا
لوکی:اصن بوی دهنشو چی میگی استارک؟
تونی:راست میگه بزمجه
پیتر:حالا من دو روزه مسواک نزدم باید به روم بیارید؟
تونی یهو لوکیو پرت میکنه یه گوشه و میپره پیتروبا چشمانی اشکبار بغل میکنه: من از اولشم میدونستم تو فقط یه کپک غیر بهداشتی تنبل متقلبی پسرم
لوکی با تحیر به وضعیتی که توش بود نگاه میکنه:عا وایسا ببینم، تو الان یه خدا رو پرت کردی؟توی میدگاردی بی ارزش بی خاصیت خدای شرارتو پرت کردی؟!!
یهو استیو یه چک میزنه تو گوش لوکی:لنگوعج
لوکی یه ور صورتشو میگیره:تو الان زدی تو گوش یه خدا؟!!
نت:جمع کن دیگه بابا چیشده مگه یه چک بود دیگه..عا بیا مثلا چی میشه ؟..* یه چک دیگه میزنه اونور صورت لوکی*
لوکی ناباورانه نگاشون میکنه:شماها دیگه خیلی خارید
YOU ARE READING
چتربازان
Fanfictionتو دنیای موازی قهرمانای مارول توی برج استارک جمع شدن و همه با هم زندگی میکنن. اما این اصلا یه زندگی عادی نیست! [بعضی وقتا چپتر جدید دیر به دیر آپدیت میشه، لطفا به گیرندههای خودتون دست نزنین] Stony, stucky, strangefrost, brutasha, spidypool, Hawkeye...