[یک ربع قبل از حادثه]
لوکی:خب،داشتی میگفتی...
ثور:هیچی دیگه با دختره رفتیم اون گوشه-
لوکی پرید وسط حرفش:نه احمق اونو نمیگم!قضیه اون سوپرایزو برام تعریف کن
ثور:کدوم سوپرایز؟
لوکی:من چه میدونم؟تو قرار بود بهم بگی!
ثور:واقعا کدوم سوپرایز؟
لوکی:اگه میدونستم ازت میپرسیدم؟ده دقیقه پیش گفتی یه سوپرایز داری بعد حواست به اون دختره پرت شد حرفت نصفه موند
ثور:آره دختره خیلی هات بود
لوکی:ثور
ثور:چیه؟
لوکی:نمیفهمم واقعا دخترا با چه امیدی حتی بهت نزدیک میشن،حرف زدن و بقیه چیزا دیگه بماند
ثور:مگه چمه؟
لوکی:اسکلی
ثور:حداقل یه اسکل جذاب و خوشتیپم
لوکی:همین که قبول داری اسکلی برای من کافیه خوشتیپ*ثور بطری نوشیدنیش رو یه سره سر میکشه*
لوکی:سوپرایزه یادت نیومد؟
ثور:سلام
لوکی:ها؟
ثور:من ثورم پسر اودین
لوکی:میدونم
ثور:تو شبیه اون کسی هستی که چند دقیقه قبل میخواستم ببوسمش ولی یه لگد زد تو صورتم
لوکی:اون خودم بودم احمق چشماتو باز کن همه رو به شکل معشوق فرضیت میبینی
ثور:چقدر انعطاف بدنت بالاستلوکی:ثور حالت خوبه؟!چی زدی؟!
ثور یه بطری دیگه برمیداره: هیچی
لوکی:اگه چیزی از این میدگاردیا گرفتی بگو حداقل بفهمم اسکل بودنت دست خودته یا نه
ثور:جوردن بهم یه قرص داد
لوکی:هر کی هرچی بهت داد باید بخوریش؟دو سالته؟!اصلا آدم از جوردن قرص میگیره؟اسمارتیز که نیس اسکل قرص میدگاردیه معلوم نیست توش چی میریزن
ثور یه سیگار از تو جیبش در میاره:ولی خیلی حال میده ،این رو هم داد .بیا مال تو
لوکی:مطمئنی خوبه؟
ثور:آره بابا چیزی که جوردنو نکشه مارو عمرا بتونه بکشهلوکی یه فندک از تو جیبش در میاره: به نفعته نمیریم چون در اونصورت خودم میکشمت
ثور دست میکشه به بینیش:هی من دماغ دارم
لوکی:چه منحصر به فرد
ثور:چه دماغ خوشگلی دارملوکی چند بار فندک رو روشن میکنه اما سریع خاموش میشه:این اسکل چه مرگشه؟
ثور:من؟!
لوکی فندکو میگیره جلو صورت ثور: خودت چی فکر میکنی؟
ثور:بده من تو بلد نیستی،
*فندک رو از لوکی میگیره و روشن میکنه*
ثور:دیدی؟!
*دوباره فندکو خاموش میکنه میده دست لوکی*
لوکی نگاه مشمئز شده ای به ثور و فندک میندازه:میگم اسکلی میگی نه.روتو بکن اونور قیافتو نبینم بابا
*ثور بر میگرده پشتشو میکنه به لوکی*□
[یک ربع بعد]
*نیروهای پلیس همه شونو انداخته بود بیرون و اونا هم دم در نشسته بودن حرف میزدن*
تونی:راحت شدین الان؟!آبرومون رفت؟
استیو:چرا منو انداختن بیرون؟من که خیلی داشتم طبیعی بازی میکردم چطوری شک کردن که من با شمام؟
نت:بذار حدس بزنم...کاستومت؟باکی:به اون میگن طبیعی؟!دو دستی چسبیده بودی به بازوی تونی.اینکاری که تو کردی برا کوالا ها هم قفله حتی
YOU ARE READING
چتربازان
Fanfictionتو دنیای موازی قهرمانای مارول توی برج استارک جمع شدن و همه با هم زندگی میکنن. اما این اصلا یه زندگی عادی نیست! [بعضی وقتا چپتر جدید دیر به دیر آپدیت میشه، لطفا به گیرندههای خودتون دست نزنین] Stony, stucky, strangefrost, brutasha, spidypool, Hawkeye...