سفر ذهنی

597 70 189
                                    

[چند روز بعد]

*تو حیاط کپ و جیمز داشتن قدم میزدن ،
آنه و باکی با سگشون و ثور هم با لاک پشتش وقت میگذروندن .نت و کارول و کلینت داشتن تو خونه دارت بازی میکردن،وید روی کناپه لم داده بود و یه توپو با دستش پرت میکرد اینور اونور و پیتر همونطور که با گوشیش کار میکرد، با تار توپو برمیگردوند به وید.استیو موقع تماشای تلویزیون روی شونه تونی خوابش برده بود و چون دست تونی بین استیو و مبل گیر کرده بود ،از صورتش معلوم بود حسابی از اینکه دستش خواب رفته شاکیه ولی نمیتونه استیو رو بیدار کنه یا تکون بده. بقیه هم در حال تماشای تلویزیون بودن که یهو چشمشون خورد به استفن که داشت از پله ها میومد پایین.*

بروس:استفن،داداش تویی؟
وید:عه استفنه؟!چقد بزرگ شده
کوییل:چه عجب
واندا:باورم نمیشه دارم زنده میبینمت

*استفن برمیگرده که از پله ها بره بالا*

بروس:وایسا کجا میری؟
استفن:چند روز از دست مسخره بازیاتون راحت شده بودم زندگی خیلی زیبا تر بود، بر میگردم به اتاق

بروس:ما کلی نگرانت شده بودیم
تونی:فکر کردیم لوکی سر به نیستت کرده
استفن:چرا باید اینکارو بکنه؟!
تونی:چه میدونیم...لوکیه دیگه!هرکاری ازش برمیاد

استفن:خودش کجاست؟
پیتر:رفت مسئولای شبکه رو استقبال بکنه
استفن:چرا
وید:رفت جرشون بده و برنامشو ببره رو آنتن
استفن:میدونم اینو،میگم چرا رفت بیرون؟
پیتر:چون کار داشت؟!

تونی:قدم بعدیت در راستای دوست پسر نمونه بودن اینه که رفت و آمدشو چک کنی؟
استفن:مگه تو قرنطینه نیستیم؟
تونی:نه بابا
وید:تا الان تو غار بود از هیچی خبر نداره

بروس: تو در جریان نیستی قرنطینه تموم شد
استفن:دو روز نبودم چجوری ممکنه؟!

تونی:دیگه شد دیگه...کی قهوه میخوره؟
سم:من من
تونی:پاشو برای منم درست کن
سم:دیگه نمیخورم

تونی:غلط کردی پاشو چایی بریز نمیبینی وضعیت منو؟
سم:الان گفتی قهوه که
تونی:نظرم عوض شد...پاشو

سم:به من چه...خودت استیو رو جابه جا کن برو
تونی:دیگه چی؟!اون شونه های مهربان و امن منو برای چرت زدن انتخاب کرده تکونش نمیدم

بروس:داری وضعیتو شرح میدی یا از خودت تعریف میکنی؟!شونه ی امن و مهربان؟

تونی:هر دو ...بدون شکر
بروس:چی؟

تونی:با تو نیستم...*رو میکنه به سم*...برای من بدون شکر باشه
سم:چایی؟

تونی:نه..همون قهوه...نظرم باز عوض شد
سم:یه ذره ثبات شحصیتی داشته باش من بفهمم قراره کدومو برات نریزم
تونی:پاشو دیگه

*استفن میاد پاهای وید از رو کاناپه میندازه پایین میشینه جاش*

وید:داداش من اینجا لم داده بودما
استفن کامل وید رو میندازه پایین: حالا دیگه من لم میدم

چتربازان Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt