تانوس

500 62 193
                                    

[دوماه بعد]

[خونه جوردن]
.
*جوردن با قیافه ای مشمئز شده ،دست به سینه داشت به استخر روبازش که پر از جونور و علف بود نگاه میکرد*

جوردن:ثور...من دیشب نگفتم هر کاری تو این خونه میکنی بکن،ولی کاری به این قسمت خونه نداشته باش و چیزی نریز؟
ثور:چرا،گفتی
جوردن:و تو چیکار کردی؟
ثور:دقیقا برعکس چیزایی که گفتی عمل کردم
جوردن:مرسی
ثور:خواهش میکنم

جوردن:اصلا این چیزای فاکی چیه ریختی تو استخر؟
ثور: یه حیوون بومی ازگارده که در معرض خطر انقراض قرار داشت ولی من تونستم گونه شونو اینجا دوباره احیا کنم

جوردن:در عرض یه روز؟دیشب اینا فقط چهارتا بودن
ثور:یکم سرعت تولید مثلشون زیاده
جوردن:زیاد؟حیرت آوره...عجیبه که با این همه همت و تلاش در معرض انقراض بودن...به جز تولید مثل کار دیگه ای نمیکنن نه؟

ثور:گونه عجیب و پیچیده و جالبین ...وای نگاهشون کن!کیوت نیستن؟
جوردن:ایووخ...کیوت؟چطوری میتونی به این چیزای بی ریخت فاکی بگی کیوت؟حالم به هم خورد

*ثور خم میشه یکیشونو برمیداره میگیره جلوی جوردن*

ثور:ببینش این زیبای درخشانو
جوردن میره عقب: بگیرش اونور بچ
ثور:لیاقتتون همین سوسک و پشه ست...شما زمینیا رو چه به ملخدوک

جوردن:چی؟
ثور:ملخدوک...اسمشونو مردم شرق ازگارد انتخاب کردن چون تو اون زمانای قدیم مردم وقتی برای اولین بار اینو...

جوردن پرید وسط حرفش:اوکی پسر..نمیخواد ادامه بدی..فقط..زودتر این فاکیا رو جمع کن تا نائومی جفتمونو جر نداده...بذار دو روز از اومدنت بگذره بعد اینجا رو به گند بکش
ثور:خوب نیست آدم اینقدر استقلال خودشو در برابر همسرش از دست بده

*دوست دختر ثور از داخل ساختمون  صداش میزنه تا زودتر بیاد تو خونه*

ثور در حوابش داد میزنه:الان میام بیبی ...اومدم
جوردن ابروهاشو میندازه بالا:هاه..؟!
ثور:این فرق میکنه
جوردن:هیچ فرقی نمیکنه بدبخت...حالا باز از شروع رابطه ما چند سال میگذره
ثور:کمیت مهم نیست،کیفیت مهمه

جوردن: دیشب که عین همین ملخدوکا اومدی تو یه کلمه هم حرف نزدی چیشد که برج استارکو ول کردی.چیشده؟!
ثور:من دیگه آبم با اونا تو یه جوب نمیره،اون از تونی که نمیذاشت من به این طفل معصوما برسم،اون از کلینت و تخم جنش که همه داراییامو خوردن،اون از لوکی که آبرو برام نذاشته تو برنامه ش...کارولم که...برا چی باید میموندم اونجا؟
جوردن:این دختره کیه؟نمیشناسمش
ثور:دوست دخترمه
جوردن:عه جدی؟من فکر میکردم دوست پسرته،مرسی که گفتی اصلا به ذهن خودم نمیرسید
ثور:خب چی بگم؟
جوردن:تو کی باهاش آشنا شدی کی پیشنهاد دادی کی قبول کرد کی تصمیم گرفتین با هم زندگی کنین؟!تا سه روز پیش که اومدم برج تو یه سینگل به گور بدبخت بودی که به همه گیر میدادی
ثور:من کی به کسی گیر دادم چرا دروغ میگی

چتربازان Where stories live. Discover now