چتربازان

اردوی میان بُعدی

تونی با تعجب در یخچالو میبنده و رو میکنه به استیو:باز این یخچال خالیه که؟

استیو خمیازه ای میکشه:دیشب ثور اینجا بود

تونی:باید خودم میفهمیدم...هی چنگیییز؟

*چنگیر یهو کنارش ظاهر میشه*

تونی:جیزز
چنگیز همونطور که بشکن میزد زیر لب غر میزد:پای جیزز رو به این مسخره بازیا باز نکن.نمیخوام کسی بفهمه مسئول پر کردن یخچال شماها شدم

تونی یه بطری شیر برمیداره: شکرگزار باش که گیر من افتادی اگه دست اونایی که اون بیرونن میفتادی دهنت سرویس بود

چنگیز:من دیروز سه تا آرزو برای وید برآورده کردم.حتی نمیخوام بگم که اونا چی بودن.حتی تصورشم نمیکنین که چقدر این آدم سمی و تباهه

استیو:چرا اتفاقا
تونی:دیگه حوصله م از دستتون سر رفته

_ایول،منتظر همین لحظه بودم!براتون سورپرایز آوردم

تونی:"غلط کردم" گفتنم چقدر رو کنسل شدن این سورپرایز تاثیر داره؟

_هیچی

استیو:آخرین سورپرایزت به گیر کردنمون تو باتلاق وسط یه جنگل ناشناخته ختم شد

_این یکی حتی از اون هم هیجان انگیز تره

زین بالش به دست میاد تو آشپزخونه و میشینه رو صندلی کناری استیو:سورپرایز چیه؟

تونی نگاهی به زین و بالشش میندازه:پسرم تو جایزه ی یک هفته ایت تموم نشده؟

زین:اون که هفته ی پیش تموم شد
تونی:پس چرا نمیری خونتون عزیز دلم؟
زین:اینجا باحال تره

تونی:تو توی برنامه ی لوکی برنده ی جایزه شدی بعد تو خونه ی من داری زندگی میکنی؟
زین:اینجا رو بیشتر دوست دارم لوکی روانپریشه.میدونستید همه جا دوربین داره؟چند روز پیش اتفاقی پشت آشپزخونه یه در مخفی پیدا کردم نگاهم افتاد به مانیتوراش سمی شدم

استیو:لوکی آدم نمیشه...
تونی:حالا تو برگرد خونتون،لیام دلش برات تنگ میشه ها
زین:نه نمیشه

استیو نگران برمیگرده سمتش:ای وای چیشده؟اتفاقی افتاده؟میخوای من برم باهاش حرف بزنم؟آدرس خونتون کجاست؟شماره لیامو بده

لیام با حوله ی حموم در خالی که موهاشو خشک میکرد از یکی از اتاقا میاد بیرون.تونی و استیو با ناباوری بهش نگاه میکنن.

استیو:جیزز
تونی:این خیلی ترسناکه که ما حتی متوجه ورود لیام هم نشدیم

استیو بهش اشاره میکنه:اون حوله ی منه؟
تونی:تاریخ داره تکرار میشه.کوییل هم تو روزای اول چتربازیش حوله ی تو رو پوشید
استیو:حوله های بدبختم

زین:ما سه روزه داریم اینجا زندگی میکنیم
تونی:این دیگه خیلی ترسناکه
استیو:خیلی!