بازگشت نورمن پلاستیکی

518 59 216
                                    


استفن در حالی که بازوشو گرفته بود و درد میکشید از پله ها میاد پایین و به بقیه سر میز صبحونه ملحق میشه.

بروس:چیشده؟
استیو:چه بلایی سر خودت آوردی؟
استفن:دیشب به لوکی گفتم صبح بیدارم کنه.صبح یکم روشش وحشیانه و خشن بود ولی...
لوکی هم میاد پایین و جمله شو کامل میکنه:...ولی کار کرد!خیلی خوب بیدار شدی
استفن:آره ولی کبودیای دفعه پیش هنوز جاش مونده.هر کی ندونه فکر میکنه...
وید حرفشو قطع میکنه:هیکی؟!اوکی فهمیدیم
استفن:نه اسکل،کبودی...هر کی ندونه فکر میکنه من بیست و چهار ساعته در حال مبارزه ام
وید:نه ما فکر میکنیم هیکیه
باکی:اگه هیکیه بگین،ما قضاوتتون نمیکنیم
وید:هیکیه
استفن:چه زبون نفهمایی هستین
لوکی:آخه کی روی آرنج دست هیکی میذاره که من بذارم؟!
واندا:به آرنجشم رحم نکردی؟
ثور:آستینتو بزن بالا
استفن:فکر کردین لوکی چقدر رمانتیکه؟...اون فقط لگد میزنه
لوکی:با عشق
واندا:لگد عاشقانه ندیده بودیم که دیدیم

تونی:آره میدونم...هر دو روز یه بار دارم در این خونه رو بخاطر لگدای پر عشق این وحشی عوض میکنم

لوکی صندلیشو میکشه عقب و میشینه و شروع میکنه به خوردن پنکیک: جنس در بنجل و خرابه وگرنه من اونقدرا هم محکم لگد نمیزنم
استفن:میزنی
لوکی:نه

وید:کلا خشن دوست دارین نه؟
لوکی و استفن هول میشن با هم جواب میدن:نه

کلینت:یادتون میاد اون موقعی که تختتونو شکسته بودین؟

نت:اووو خیلی خشن بود
لوکی:نه نبود

استفن:تختای اینجا شل و وارفته و بنجله

بروس:تختای اینجا واقعا محکمه،تختی که بتونه هالکو تحمل کنه قطعا دو تا مارمولک سبک رو هم میتونه

لوکی از زیر میز میزنه به پای بروس: من خیلی هم گنده ام

تونی:ولی واقعا کم وحشی بازی در بیارین من دیگه تختتونو عوض نمیکنم چه خبرتونه

باکی:واقعا چطوری تختو شکستین؟
لوکی:شکست دیگه
باکی:خود به خود؟
کوییل:بعید میدونم...

استفن:اصلا اونطوری که شما منحرفا فکر میکنین نیست.مسابقه پرش گذاشته بودیم
لوکی:خیلی خوش گذشت
استفن:آره

*جفتشون با لبخند به فکر فرو میرن*

وید:فکر کنم به جز پریدن کارای دیگه ای هم کردین

لوکی و استفن:به تو چه

وید:حالا مطمئنم کارای دیگه ای هم کردین

تونی:دو سالتونه که مسابقه پرش برگزار میکنین؟!میشه دفعه بعد رو زمین بپرین ؟
لوکی:سعی میکنیم

نت:راستی کپ و جیمز کجان؟
باکی:من از دیروز ندیدمشون
کلینت:پیترو هم نیست

واندا:هست،شما نمیبیننش
کلینت:عه

چتربازان Where stories live. Discover now