*باکی و اون دختر مو قرمزی که آنه نام داشت و یه دختر بچه به سمت لوکی که تنها گوشه ای مشغول پذیرایی از معده اش بود ،میرن*
لوکی با دهان پر:به ای اودی اچه ار اودی؟
باکی:چی میگی زبون بسته؟
*لوکی لقمه شو قورت میده*
لوکی:میگم به این زودی بچه دار هم شدی؟
باکی سرخ میشه: بذار به هم دیگه معرفیتون کنم...ایشون خانمه..
لوکی پرید وسط حرفش:بابا خودم دیدم دیگه یه ساعت داشتی براش بال بال میزدی.شناختم
باکی:خیلی ممنون
آنه: اسمم آنه ست
لوکی:منم لوکی ام خدای شرارت...این بچه کیه؟
باکی:نمیدونم این اطراف داشت میچرخید اومد چسبید به من!شانس که ندارم.بیا ببر مثل بچه های کلینت بخوابونش تو که بلدی
لوکی:یهو مهدکودک بزنم دیگه
باکی:مهدکودک عمو لوکی مهربان
لوکی:نه خیر مهد کودک لوکی خنجر طلا
*آنه وحشت زده به لوکی خیره میشه*باکی:اوکی روانی ترجیح میدم این بچه همچنان بچسبه به من تا تو
*دست آنه و بچه و میگیره تا بره پدر مادرشو پیدا کنه*
■
*پس از ساعتی،همه دور هم جمع میشن*
تونی:من میگم بیاین بازی کنیم
ثور:پانتومیم خوبه؟
*همه موافقت میکنن*
_اینم شد بازی؟من الان پانتومیمو چطوری بنویسم آخه؟لوکی:به سختی اهه اهه
استفن:جرئت حقیقت
بروس:اگه برای این میگی که از زیر زبون تونی بکشی بیرون تو نامه چی بوده،باید بگم قبلا بازی کردیم جواب نداد
استفن:عه
تونیاصلا اون نامه رو استیو نوشته، بروس هم یه دور خوندتش،شما چه گیری دادین به من؟یه ذره هم آویزون اونا شین
استفن:دوست داریم از زبون تو بشنویم
باکی:همون پانتومیم خوبه
ثور:هر کی میگه پانتومیم جیغ بزنه
لوکی:تو رو به عنوان عضو افتخاری مهد کودکم میپذیرم برادر*استارلرد با لگد میاد تو در و در باز میشه*
تونی:تو دیگه چرا مرد؟!ثور و لوکی بیشعورن مثل گاو میان تو.تو دیگه چرا آخه؟
استارلرد:چون منم مثل اونا بیشعورم؟
تونی:آره فکر کنماستیو:تو کی رفتی بیرون دیگه؟!
استارلرد:گامورا رو رسوندم خونشون،باباش گفته شب ساعت ۹ حتما باید خونه باشه
نت:تانوس و این حرفا؟
بروس:پشمام واقعا
لوکی:زمین پر پشمای ریخته شده ی توعه پشماتو جمع کن
تونی:احسنت به گامورا...منم به پیتر گفته بودم با آدم بدا نگرده شب ساعت ۹ خونه باشه و سراغ مواد مخدر نره و فیلمای مستهجن نبینه که شکرخدا همونطور که مشاهده میکنین مو به مو گند زده به تمام فرامینم
پیتر:شت
استیو یدونه میزنه پس کله پیتر: لنگوعج
ددپول:اتفاقا منم بهش میگم با آدم بدا نگرده...چقدر ما با همدیگه هم عقیده ایم آقای استارک عزیز
تونی:برو دم خونه خودتون بازی کن بچه جون
پیتر:میشه با هم مهربون باشین
تونی:نهباکی:اوکی قشنگ حیثیت منو جلوی آنه بردید الان فکر میکنه منم مثل شماها رد دادم...ما میریم بیرون... *دختر بچه رو میندازه تو بغل لوکی*...تو مهدکودکت ثبت نامش کن
*دست آنه رو میگیره و چند دقیقه بعد با هم میرن بیرون*
نت:این بچه کیه دیگه؟
لوکی زل میزنه تو چشم بچه:من چه میدونم ؟ولی یکم شبیه تونیه
استیو:بله؟
تونی:سعی نکن بندازیش به من که نگهش دارم خودت ننه باباشو پیدا کن
لوکی بچه رو میگیره بالا و داد میزنه: یک عدد بچه گم شده از ننه بابای بی مسئولیت ولگرد احمقش که الان معلوم نیست کدوم گوشه دارن فساد میکنن تقاضا میکنم بیاین ببرین اینو...هوی باشمام!این بچه مال شما نیست؟!...خانم زیبا به شما میخوره مادر سر به هوایی باشین این بچه شما نیست؟...
تونی:تباه به مهمونا چیکار داری
ثور:بیار پایین بچه رو ترسید
لوکی:بیا خودت بگیرش
ثور خودشو میکشه عقب:باکی دادش به تو
لوکی:منم میدم به تو خب
ثور:من نمیپذیرم
لوکی: غلط کردی بیا بگیرش
کلینت:خب ببر پیش بچه های من بخوابون.راستی دمت گرم اصلا بیدار نشدن تا حالا،همیشه نیم ساعت میخوابیدن بلند میشدن جیغ جیغ میکردن
لوکی:قربونت داداش
ثور:واقعا بچه هاتو دادی دست این؟
لوکی:این؟این به گروت میگن
گروت:عام عم گرووووت
ثور:بهت فحش داد گفت درخت خودتی
لوکی:به چپم
تونی:من دشمنم رو هم دست لوکی نمیدم تو با چه منطقی اینکارو کردی؟
کلینت:گفتم از بیکاری درش بیارم
لوکی:لعنتی اینقدر به فکر من نباش!
YOU ARE READING
چتربازان
Fanfictionتو دنیای موازی قهرمانای مارول توی برج استارک جمع شدن و همه با هم زندگی میکنن. اما این اصلا یه زندگی عادی نیست! [بعضی وقتا چپتر جدید دیر به دیر آپدیت میشه، لطفا به گیرندههای خودتون دست نزنین] Stony, stucky, strangefrost, brutasha, spidypool, Hawkeye...