تاج گذاری

207 39 207
                                    

لوکی به سمت دستشویی خونه باباسیوا در حال حرکت بود و ثور هم پشت سرش میومد.

لوکی: یاد کلینت افتادم

ثور: به خاطر دستشویی؟

لوکی: آره... برگردیم برج یه ذره اذیتش کنم بخندیم
ثور: به نظر منم زودتر برگردیم بهتره

لوکی می‌ایسته و صبر میکنه تا ثور بهش برسه: چرا؟

ثور میاد جلوتر و آرومتر صحبت میکنه: من اصلا حس خوبی به این سیاره ندارم

لوکی لبخند میزنه: ولی من دارم

ثور: اینا تا حالا با ما چجوری رفتار کردن؟

لوکی: مهربانانه

ثور: همین عجیب نیست؟ اینا مرده‌هاشونو با چماق کتک میزنن بعد رییس قبیله ما رو برده تو خونه خودش و کلی بهمون احترام میذاره!

لوکی چشماشو جمع میکنه و سرشو میبره عقب: تو داری حسودی میکنی برادر؟

ثور: به چی؟!

لوکی: به مقام و موقعیت والایی که کسب کردم

ثور: کدوم مقام و موقعیت؟؟؟!

لوکی: پادشاه شدم

ثور: تو یه سیاره دورافتاده و درب و داغون که دارن منقرض میشن؟

لوکی: من یه تیلاچه رو رام کردم

ثور: چیزی که از زندگی میخواستی این بود؟ حکمرانی یه سیاره در حال فروپاشی با ساکنین مشکوک؟

لوکی: بهرحال الان من پادشاهم و تو نیستی

ثور: اهمیتی نمیدم! نمیخوام پادشاه باشم

لوکی میخنده و میره سمت خونه باباسیوا: آها باشه

ثور همچنان همونجا ایستاده بود: به جهنم اصلا هر کاری میکنی بکن... من اسکلم که برای هزارمین بار نگران تو میشم

استیو با قلم‌مو و پالت رنگ جلوی بوم ایستاده بود: دو قلوها رو قشنگ بغل کن پرتره خراب میشه

تونی: آخه قرن شونزدهمه؟! نمیتونی از رو عکس بکشی باید حتما اینجا بشینیم از رومون نقاشی کنی؟!؟

استیو: آره

تونی: اون زمان که تو به دنیا اومدی دوربین اختراع نشده بود؟ پیرمرد؟

استیو: اگه فقط من از روی عکس نقاشیتونو بکشم میشه فعالیت خودم، ولی الان داریم یه فعالیت خانوادگی انجام میدیم

تونی: از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم

استیو: بخند دور چشمات چروک شه

تونی: حالا تو که داری زحمت میکشی نمیشه منو جوان و سرحال بکشی؟ چروکا رو ول کن

استیو: همونا قشنگن دیگه اسکلی؟

چتربازان Where stories live. Discover now