جرئت یا حقیقت؟

788 104 38
                                    

*تونی و باکی و بروس و نت و استیو میرسن خونه،پیتر از تو آشپزخونه با حال زار بهشون سلام میده*
تونی:تو الان باید تو تختت از گشنگی مرده باشی که
پیتر:خیلی ممنون!
ویژن خودشو میاره تو کادر:من بازش کردم
تونی:تو آشپزخونه چیکار میکنین
واندا:به پاس تشکر و قدردانی قرار شد ناهار امروزو مهمون پیتر باشیم
پیتر:نمیدونم کی این قرارو گذاشتم ولی حقیقتا من بلدنیستم غذا بپزم
ویژن:یه ذره زور بزنی یاد میگیری
پیتر:فکر نکنم این طوری باشه
استیو:بیا اینور پیتر الان گند میزنی به آشپزخونه
نت:از بیرون غذا میگیریم
تونی:خیلی ممنون
بروس:پیتر جان ترک کردی یا نه؟
باکی:ترک چطور بود
پیتر:خیلی سخت بود خیلی
بروس:همگی به خاطر اراده قوی پیتر،یه افتخار به دستش بزنین
*همه به قیافه ی" وات د فاک؟!" بهش زل میزنن*
تونی:بروس توام چیزی میزنی ؟
استیو:طناب بیارم؟
بروس:بابا حواس نمیذارین که.یه دست به افتخارش بزنین.اصلا نمیخواد نزنین اه
باکی:تو هم گل گاو زبون بخور
تونی نگاهی به خریدا میندازه و چشمی بررسیشون میکنه،یهو خریدای ناتاشا توجهشو جلب میکنه : نت ما برای فتح کلیمانجارو نمیخوایم بریما یه مهمونیه ساده ست اونم تو اوج تابستون!پالتو خریدی؟
استیو:حتی برای فتح کلیمانجارو هم اینهمه تجهیزات لازم نیست
نت:استیو هم اونهمه عروسک گراز و خر و گاو گرفته فقط من خار دارم؟
تونی:بله فقط تو خار داری
نت:خیلی ممنون
*استیو و تونی لبخند محسوسی _که خودشان فکر میکردند بسیار نامحسوس است_به یکدیگر میزنند*

*همون شب همگی تو سالن اصلی برج دور هم جمع شده بودن و خوراکی میخوردن و حرف میزدن*
تونی:لوکی من که میدونم اون بوی پا کار تو بود فقط بگو چطوری تونستی اون بو رو تولید کنی؟
لوکی:راجع به چی داری حرف میزنی من نمیدونم
استیو:آره تو نمیدونی
لوکی:من روحمم خبر نداره ...
ثور حرفشو قطع میکنه:لوکی کاری نکرده
لوکی:عا نذاشتی بگم،روحم خبر نداره ولی جسمم خبر داره اهههحح اهحح
*ثور قهوه ای میشود*
بروس:واقعا اون بوی چی بود؟
نت:هر چی که بود لعنت بهت بوش هنوز تو دماغمه
لوکی:ببینین...ما چند نوع پنیر داریم؛پنیر گودا، پنیر موزارلا، پنیر پارمژان، پنیر چدار ،پنیر بلغاری، پنیر گورگونزولا ،پنیر فتا ،پنیر امریکایی ،پنیر سوییسی ،پنیر خامه ای ،پنیر کلبی، پنیر موئنستر ،پنیر کوارک ،پنیر...
باکی کلافه میشه:اوووه حالا میخوای تا صبح پنیر نام ببری؟
لوکی:خلاصه یه پنیری هس به اسم لیمبرگر که بوی پا میده
تونی:لعنت بهت
نت:خیر نبینی
باکی:با پنیر آخه لعنتی؟
ثور:تو تازه اومدی تو زمین ساکن شدی چطوری وقت کردی اینهمه پنیر بشناسی و تست کنی؟
نت:من که خودم زمینی ام تا حالا اسم اینا به گوشم نخورده بود
لوکی:تو یه کتاب میخوندم،دو تا نوجوون همین کارو با مدیر مدرسشون کردن به نظرم جالب اومد
تونی:کارای بد رو خیلی خوب یاد میگیری
بروس:آخه چجوری؟ما پنجره رو دادیم پایین،تهویه هوا رو روشن کردیم بو که نرفت هیچ دوبرابرم شد
لوکی با خنده:درزای تهویه هوا رو هم با پنیره پوشوندم که کاملا شیمیایی شید
تونی:زهرمار فردا که بعد مهمونی فرستادمت ماشین بشوری میفهمی
لوکی:منم قطعا میرم
ویژن:فردا مهمونیه دیگه دعوا نکنین قراره خوشحال باشیم
تونی:نمیذارید که
ویژن:بیاین بازی کنیم
استیو:چی مثلا
تونی:جرئت حقیقت
ثور:موافقم
*بقیه هم تایید کردن،همگی کف زمین شکل یه دایره دور هم نشستن،ثور یه بطری آب گذاشت وسط و چرخوند،سر بطری افتاد به استیو*
ثور:یه بار دیگه میچرخونم به هر کی افتاد باید از استیو سوال بپرسه.
*چرخوند و افتاد به لوکی،لوکی با لبخند سرشو آورد بالا*
استیو:تف به این شانس
لوکی با یه لبخند موزیانه:خب..جرئت یا حقیقت؟
استیو با اقتدار : جرئت..*یه لحظه چشمش افتاد به برق نگاه لوکی،یهو پشیمون شد*...نه نه حقیقت
لوکی:ساکت شو دیگه جرئتو انتخاب کردی
استیو:لعنت..
باکی:بگو حکمو
لوکی:باشه.راجرز،استارکو ببوس
تونی:میدونستم اینو میگی
نت:این که جرئت نیست اونا الان تو رابطه ان انگار پاداش دادی بهشون
لوکی:ولی هیچوقت تو پابلیک اینکارو نکردن
نت:عاو
*همه مشتاقانه زل زدن به استیو*
استیو:بابا این چه حکمیه شاید ما هنوز اینجوری راحت نباشیم
لوکی:زر نزن صدای پروژه تون که تا روح من نفوذ میکنه راحتین ولی اینجوری نیستین؟
باکی:بدو استیو
بروس:تو میتونی کپ
*استیو با صورت سرخ شده بلند شد رفت نشست جلوی تونی*
استیو:توام به خودت اصلا زحمت نده
تونی:ولی این حکم استیو بود چرا منو قاطی این بازی کثیف کردین
لوکی:غر نزن
*استیو آروم پیشونی تونیو میبوسه*
لوکی:پیشونــی؟!مگه میخواد بره جنگ داری بدرقه ش میکنی؟!
*استیو یه نگاه منزجرانه و شاکی به لوکی انداخت و بعد لپ تونیو بوسید*
لوکی:واقعا فک کردی منظور من لپش بود؟
تونی:حالا همه جای منو میخواد تف مالی کنه...بیا ببوس راحت شیم دیگه مرد خدا
ثور:آره
نت:ما با هم این حرفا رو نداریم راحت باش
لوکی خنجراشو ظاهر میکنه:بدو دیگه!
استیو:بابا هولم نکنین
بروس:انگار میخواد عمل جراحی کنه
*استیو نفس عمیقی کشیده و یک بوسه کوچک ریز بر لبهای تونی میزند*
تونی:دیدی درد نداشت؟
لوکی:با این که راضیم نکرد ولی خب اوکی
استیو:تازه راضیت نکرد؟
تونی:توقع داشتی تایتانیک برات اجرا کنیم؟کپک شاخدار
*ثور دوباره بطریو چرخوند ،دوباره افتاد به استیو*
استیو: بابا از من بکشید بیرون دیگه
تونی:عح لنگوعج
نت:این دیالوگ استیو بود
تونی:دیالوگ منو و استیو نداره
بروس:ثور درست بچرخون
ثور:یه بطریه دیگه مگه چطوری میشه چرخوندش؟
*دوباره چرخوند و افتاد به نت*
نت:جرئت یا حقیقت؟
استیو:با توجه به حکم قبلی،حقیقت

چتربازان Where stories live. Discover now