بروس پلو

411 50 72
                                    


لوکی با خونسردی از پله ها میاد پایین و همونطور که به سمت اشپزخونه میرفت، به استفن و تونی اشاره میکنه: تو و تو...فردا با من میاین

تونی:دیگه حتی خواهش که نمیکنی هیچ،اینکه کجا میریم رو هم نمیگی؟
استفن:حتی صبر نمیکنه جوابمونو بشنوه

لوکی با یه پرتقال گاز زده شده میاد میشینه کنارشون:فردا مراسمیه که من توش برنده میشم
استفن:چه مراسمی؟

لوکی:نمیدونم راستش اینقدر جاهای مختلف دارم جایزه برنده میشم دیگه آمارش از دستم در رفته
باکی:من اون روزی رو میبینم که لوکی با همین فرمون رئیس جمهور میشه دهنمونو صاف میکنه

لوکی:فکر کردی هدف من اینقدر حقیره؟
باکی:عذر میخوام حواسم نبود شما قراره پادشاه کل جهان بشید بزرگوار

*لوکی یه گاز دیگه به پرتقالش میزنه*

باکی:وحشی پرتقالو با پوست گاز نمیزنن.تلخ نیست؟اصلا چیزی حس میکنی داداش؟

لوکی:اه میگم چقدر تلخه ها
باکی:خیلی باهوشی

تونی:لزوم حضور استفن تو مراسمو میتونم بفهمم ولی من دقیقا چیکاره ام؟
لوکی:گفتم یه آدم باهوش و معروف کنارم باشه

استفن چشماشو ریز میکنه:که اینطور...
لوکی:اگه فکر میکنی اینطوری نگاهم کنی حرفمو پس میگیرم کور خوندی
استفن:حالا صحبت میکنیم عزیزم
لوکی:اگه فکر کردی میترسم کورخوندی
استفن:میبینیم...

کلینت با یه عالمه بادکنک میاد تو:اینا رو کجا وصل کنم
باکی:رو دیوار؟

ثور:واقعا مجبوری اینجا تولد بگیری؟اصلا تولد گرفتن تو اینجا سابقه ی خوبی نداره

کلینت:آره...چند تا محموله ی بادکنک دیگه تو راهه سفارش دادم بیارن
باکی از جاش بلند میشه:عالی! خوش بگذره

کلینت:کجا؟وایسا
باکی نیم خیز میمونه:چیه؟!

کلینت:تو مسئول کیک پختنی
باکی صاف می ایسته:فکر کردی تو چه قرنی هستیم؟کیک فروشی سر خیابونه
ثور:کیک فروشی؟
باکی:حالا هرچی

کلینت:بچم معدش حساسه فقط کیک خونگی
باکی:تو جنگل که بودیم سه چار تا کرم و جک و جونور خورد.خیلی معدش حساسه بمیرم براش
لوکی:حتی حیواناتم از دست این در امان نیستن

آنه:باشه کیک با من
باکی:همیشه فداکار بودی
سم:منم کمک میکنم

پیتر شبکه رو عوض میکنه:آره کلینت جان سر همه رو گرم کن کنترل تی وی بیفته دست من

کلینت:فکر کردی بادکنکا رو قراره کی وصل کنه؟
پیتر:نههه
ثور:حتی جشن تولد کوپر هم دهن سرویس کنه...

آنه:زرده و سفیده ی تخم مرغا رو جدا کن و سفیده رو هم بزن تا کف کنه

چتربازان Where stories live. Discover now