کوراک از هالیگارد

227 56 192
                                    

دو ساعت بعد، چنگیز با یه بشکن به سادگی اونها رو به خونه برمیگردونه. بعد از اینکار به بقیه التماس کرد که بذارن دو هفته توی قوری تنها باشه و احضارش نکنن. همه قبول کردن و در عوض چنگیز هم قول داد هر وقت اوضاع اونقدری به هم ریخت که هیچ چاره‌ای براش وجود نداشت، بیاد و کمکشون کنه.

همه وارد سالن اصلی خونه شدن.

تونی نفس عمیقی کشید: بالاخره خونه

کپ: بچه‌ها چرا به من نمیگین جیمز کجاست؟
استیو بغض میکنه: جای خوبیه

کپ: چیشده؟!! مونده تو ساحل؟ بابا چرا حواستون نیست الان طفلک بدبخت من تو ساحل جا مونده داره پیر میشه

وید: البته رو سلولای جیمز تاثیری نداشت
ناتاشا: خفه شو وید الان وقتش نیست

کپ: اونجا نذاشتین پیداش کنم. من برمیگردم نجاتش بدم

بروس: نههه! چیز... وایسا حالا چه عجله‌ایه

کپ: شما چند سال پیش من و جیمز رو تو جنگل رها کردین رفتین عروسی تونی و استیو... لابد اون‌موقع هم همینو میگفتین؟! "حالا چه عجله‌ایه"... ما یه خرس خوردیم! نمیذارم دوباره این بلا سر جیمز بیاد

بروس: شت

تونی نیم نگاهی به استیو میندازه: چه فداکار و با مسئولیت
استیو: چته وحشی! الان من چیکار کردم که طعنه میزنی؟
تونی: هیچی ولی یهو احساس کردم اگه حرصتو در بیارم انسان خوشحال‌تری‌ام
استیو: الان خوشحالی؟
تونی: خیلی

کپ: جیمز همیشه قربانیه. من دارم میرم، کسی با من میاد؟

گامورا: عمرا. من اگه یه زمانی خواستم به اون ساحل اهریمنی برگردم قبلش منو با تیر بزنین
کوییل: باشه
گامورا: اوکی این خیلی سریع بود...

اسکات: من اگه تو جزیره گیر کرده بودم حاضر نبودم بقیه به خاطر من خودشونو تو خطر بندازن و به اونجا برگردن. شاید جیمز هم همین نظر رو داشته باشه بیاین بهش احترام بذاریم

ناتاشا: تو دیگه خفه شو قاتل
کپ: چی؟!
ناتاشا: چیز...شوخی داریم با هم
کپ: الان وقت شوخیه؟ هیچکس نمیفهمه من چی میگم

بروس: ببین عزیزم من درک میکنم واقعا ولی الان موضوع یکم فرق میکنه...اسکات توضیح میده برات

*ناتاشا و بروس، اسکات رو هل میدن جلوتر*

اسکات کمی من و من میکنه: چیزه...جاش امنه. پیش سمه

کپ: تو دیدیش؟ سم کجاست؟
اسکات: یه جای خوب

کپ: یا باید با ما اومده باشن یا مونده باشن تو ساحل یا یه راه دیگه‌ای برای خروج پیدا کرده باشن... نمیشه که غیب شن

اسکات بشکنی میزنه و عقب عقب میره: آره همینه آفرین. احتمالا راه نجات خودشونو پیدا کردن! باریکلا به این ذکاوت کاپیتان! به به! آفرین. یه بار دیگه به مدد هوش بالای کاپیتان استیو راجرز مسئله حل شد... حالا با اجازه من برم دستشویی...

چتربازان Where stories live. Discover now