فیزیک کوانتوم

251 45 113
                                    

کوییل با سر و صورت کثیف از اسانسور میاد بیرون: تونی رو ندیدین؟ یه قطعه برای تعمیر لازم دارم

ناتاشا کتابشو میبنده و روی صندلیش جا به جا میشه: با صورتت داری تعمیراتو انجام میدی؟

کوییل دست میکشه به صورتش تا خودشو تمیز کنه: تونی کجاست؟

ناتاشا: من چه میدونم؟ تو کارگاهشه لابد...نکن بدتر سیاهیا رو پخش کردی

کوییل: اول اونجا رو گشتم نبود

ناتاشا: برو حیاط رو ببین، اگه استیو اونجا در حال ورزش کردن نبود بگرد پیداش کن هر جا باشه تونی هم همونجاست

کوییل: چرا؟
ناتاشا: شوهرشه چون! و تنها کسیه که میتونه تونی رو از کارگاه بکشه بیرون

در آسانسور باز میشه و راکت ازش میاد بیرون: اینجایی؟ بیا بالا خودم قطعه رو ساختم

کوییل: پشمام تریبانتونیم از کجا آوردی؟
راکت: اون یارو ریشوعه پورتال باز کرد رفتم از سیاره‌ش استخراج کردم
کوییل: ایول
ناتاشا کتابشو دوباره باز میکنه: طفلک دکتر

*سه تا میمون در حالی که با اقتدار روی دو پا راه میرفتن از حیاط اومدن تو خونه و از جلوی چشم اون سه نفر رد شدن و رفتن آشپزخونه. ثانیه‌ای بعد جیغ ویژن و واندا از اون تو در اومد*

ناتاشا: برج نیست که دارالمجانینه...این الان نرماله؟!

راکت: میمون بودن دیگه، داشتن راه میرفتن چیش عجیبه؟
ناتاشا: دقیقا همینکه داشتن روی دو پا راه میرفتن عجیبه

پیتر سریع میاد داخل: کجان؟ کجا رفتن؟!

ناتاشا: صدای جیغ ویژن رو نشنیدی؟ تو آشپزخونه‌ان
پیتر: ای بابا

ناتاشا: جلوی اکتشافات علمیتو نمیتونی بگیری؟
پیتر: یه دقیقه ازشون غافل شدما

*درکس و منتیس هم میان داخل*

پیتر: چیشد؟
منتیس: عاممم...چیزه...پیتر

پیتر: بله؟؟

منتیس: تو حیاط یه اتفاقی افتاد...

درکس: یکی از میمونا مرد.

منتیس میزنه به بازوی درکس: احمق خبر بد رو نباید اینجوری خشک و جدی بگی!

درکس لبخند ملیحی میزنه: میمونه مرد

منتیس: احمق

پیتر: وینچستر؟! داشت به تراشه واکنش خوبی نشون میداد که؟ از همه بهتر بود چرا مرد؟ سی ثانیه تنهاتون گذاشتما

منتیس: نمیدونیم ما کاری نکردیم

درکس: یه سنگ پرت کرد سمتم منم همینکارو کردم ولی خیلی بی جنبه بود بعدش افتاد مرد

منتیس با تاسف نگاهی به قیافه احمق درکس میندازه: هیچی نمیفهمی

پیتر: وای دیوانه! وینچسترو کشتی؟ علم این جهان رو سی سال بردی عقب

چتربازان Where stories live. Discover now