*صبح روز بعد باکی میره دنبال آنه و بعد کلینت و گامورا و راکت و گروت و درکس و منتیس هم بهشون اضافه میشن و بعد از ظهر همون روز به سمت جزیره جوردن پرواز میکنن*
[در جزیره]
تو ویلا همه تو سالن اصلی وایساده بودن و داشتن اتاقاشونو انتخاب میکردن.
تونی:لازمه بگم اتاق بزرگه و خوبه مال منو استیوه؟
باکی:همیشه باید زور بگی؟!ما هم میخواستیم اونو برداریم
بروس:ما نیز هم
لوکی:و منم
استفن:و من
کوییل: منم
جوردن:خب حالا همتون رو اون اتاقه کراش زدین؟!اینهمه اتاق یکی دیگه رو بردارین
لوکی:نههه من فقط همون اتاقو میخوام
تونی:اون اتاق به اون گندگی به چه دردت میخوره سینگل بدبخت؟!انصافه یه آدم تو اون اتاق بزرگ زندگی کنه ما دو نفری تو اتاق کوچیک؟لوکی:عه چون سینگلم باید برم تو جوب بخوابم؟!تا کی تبعیض ؟!تا کی خشونت خانگی؟!این رفتارای نژاد پرستانه چیه
تونی:جیزز من کی نژادپرستی کردم؟!
لوکی:فکر کردی نمیدونم با ازگاردیا مشکل داری
تونی:من با تو مشکل دارم
لوکی:و منم ازگاردیم
تونی:اسکلثور:البته به طور دقیق اگه بخوایم حساب کنیم تو یوتنهایمی هستی
لوکی:خودم میدونم خفه شواستیو:یه اتاق ارزش دعوا کردنو داره؟!
همه با هم: بله
استیو:گمشین بجنگین پسباکی با سرفه ی تصنعی صداشو صاف میکنه و لبخند ملیحی میزنه: نمیخوام احیانا مزاحم گیس و گیس کشیتون شم ولی باید بگم زمانی که شما داشتین دعوا میکردین آنه وسایل مارو برد تو همون اتاق خوبه!شب خوبی داشته باشید دوستان از اتاقاتون لذت ببرید
*سپس با همون لبخند ملیح میره سمت اتاق و همه رو تو شوک تنها میذاره*
تونی:اون الان چیکار کرد؟!
لوکی:اینقدر حرف زدین که نذاشتین من برم اتاقو تصاحب کن اهکوییل :رفقا...واقعا میخواین بذارین اون ،اتاق خوبه رو برداره؟!
تونی:معلومه که نه
کوییل:منم نمیذارم
لوکی:پس حملهه*تونی و کوییل و بروس به سردستگی لوکی حمله میکنن سمت اتاق*
جوردن:من اینجا پشمام ریخته
استیو:میگم اگه اون اتاق اینقدر خوبه چرا خودت برش نمیداری؟
جوردن:خیلی انسان فداکار و با گذشتی هستم دیگه دیدم شما اینقدر اونجا رو دوست دارین کشیدم کنار
استیو:عه؟
جوردن:البته شاید اینکه آخرین بار یه دسته سوسک بالدار اونجا دیدم هم تو این تصمیم گیری بی تاثیر نبوده باشه...شایداستیو:شاید؟!
نت:و این "بار اخر" دقیقا کی بود؟
جوردن:عا نمیدونم...همین چند وقت پیش
نت:دقیقا فهمیدم
واندا:مهم نیست بابا چاره ش یه قوطی سوسک کشه
نت یه بشکن میزنه:یسسس
جوردن:هیچ چیزی جلودارتون نیست نه؟
واندا:نهثور:ما چرا وایسادیم؟!بریم سر اتاقامون دیگه
نت:سرنوشت ما بستگی به پیروزی اونا داره
واندا:خاک تو سرت ویژن تو هم برو بجنگ دیگه عین چوب خشک وایسادی کنار من
ویژن:عه ما هم اون اتاقو میخوایم؟!...الان میرم..بسپرش به من
YOU ARE READING
چتربازان
Fanfictionتو دنیای موازی قهرمانای مارول توی برج استارک جمع شدن و همه با هم زندگی میکنن. اما این اصلا یه زندگی عادی نیست! [بعضی وقتا چپتر جدید دیر به دیر آپدیت میشه، لطفا به گیرندههای خودتون دست نزنین] Stony, stucky, strangefrost, brutasha, spidypool, Hawkeye...