اسلوموشن

324 51 91
                                    

لوکی و استفن به همراه کوییل و درکس و راکت و منتیس از جت پیاده شدن. ثور هم دست استلا رو گرفته بود و آخرین نفر داشت پیاده میشد.

گامورا دست به سینه جلوی در ایستاده بود: من و گروت میمونیم اینجا. امیدوارم زنده برگردید

استفن همونطور که راه میرفت برمیگرده نیم نگاهی به گامورا میندازه: مرده هم میتونیم برگردیم؟

گامورا: تو بمیری لوکی جنازتو برنمیگردونه؟

لوکی میخنده: نه من بار اضافی با خودم حمل نمیکنم

*استفن می ایسته و در سکوت به طور مرگباری زل میزنه به لوکی*

لوکی هم با دیدن قیافه استفن می‌ایسته: غلط کردم

*همه دوباره راه میفتن و از جت دور میشن*

راکت: تا حالا نشنیده بودم لوکی به کسی بگه غلط کردم! این بچ فقط از همه شاکیه

لوکی: دهنتو ببند شامپانزه
راکت: دیدین؟

درکس: استفن حتما یه آتوی سنگین ازش داره

منتیس: اینقدر سنگین که با یه نگاه بگه غلط کردم؟!

کوییل: کجاهاشو دیدین. شما توی برج زندگی نمیکنین لوکی جلوی همه اژدهاست ولی پیش استفن کرم خاکی

درکس: شاید آتو هم داره
کوییل: شاید

لوکی: زر نزنین دیگه!

استفن: این جلوی من کرمه؟! بابا این دهن منو...

کوییل: آروم باش

لوکی: اگه منصف باشین جدی با استفن خیلی بهتر از بقیه رفتار میکنم
استفن: دست شما درد نکنه!
لوکی: خواهش میکنم

کوییل: به خاطر خوب رفتار کردن با پارتنرت بهت مدال هم بدیم؟

استفن: تازه خوب هم نه، بهتر از بقیه! اونجوری که لوکی با بقیه رفتار میکنه 'بهتر' از بقیه‌ش هم چیز خاصی نمیشه

لوکی با مشت میزنه تو بازوی استفن: کوری؟ اونهمه مهر و محبت منو نمیبینی؟ اون‌همه عشق؟

استفن: چرا دارم میبینم

لوکی: من که بمیرم بعدا میفهمین چه گاد مهربون و با شخصیت و دانا و بامزه‌ای بودم. خاک بر سرتون

کوییل: متواضع هم بودی. اینم بعدا میفهمیم

استفن: آخی... یادته استلا بچه بود هی میگفت بمیریم؟ مرگ؟ الان اگه کوچیکتر بود اینو میگفت تکرار میکرد میگفت خاک بر سرتون... هعی چقدر زود بزرگ شد بچم

لوکی: وای عزیزم چقدر باهوش بود...اولین کلمه‌شم خنجر بود

کوییل: الان این نرماله؟ ما بخاطر همین کاراش اینجاییم دیگه

*یهو لوکی و استفن متوجه میشن دو سه دقیقه‌ای هست که صدایی از استلا نمیاد. یه نگاه به همدیگه میندازن و بعد برمیگردن به سمت عقب، جایی که قرار بود ثور با استلا دنبالشون بیاد.*

چتربازان Where stories live. Discover now