[صبح روز بعد]
سر میز صبحونه،تونی سرشو گذاشته بود روی شونه استیو و داشت چرت میزد.
استیو به زور چشماشو باز نگه داشته بود:بدترین شب زندگیم بود
تونی با چشمای بسته:اوهوم
باکی زیر چشمی به پیتر و وید نگاه میکنه:منم همینطور،تمام شب دو تا اسب داشتن بالای سرمون یورتمه میرفتن*لقمه تو گلوی پیتر گیر میکنه وبه سرفه می افته*
وید پشت سر هم محکم میزنه پشت پیتر:سرفه کن سرفه کن نفس بکش
کلینت:کشتیش بچه رو
نات:بچه خفه شد کلینت براش آبمیوه بریز*کلینت آبمیوه میریزه میده دست پیتر،ولی وید همچنان داشت میزد پشتش*
کلینت سعی میکنه ویدو دور کنه:بیخیال شو دوست عزیز
پیتر به سختی به حرف میاد:عای وید ولم کن خوبم...نصف کمرم رفت با اون ضربه های کوبنده ت
وید:اوکیلوکی:عاح ولی من بهترین شب زندگیم بود
استفن:معلومه.تنهایی کل اتاقو تسخیر کردی
لوکی:میخواستین آدم باشین
ثور:به منم خوش گذشت
یهو تونی سرشو از شونه استیو برمیداره:خوش گذشت؟!کل شبو خر و پف کردی نذاشتی ما بخوابیم بعد الان میگی بهت خوش گذشته؟!لعنت اودین بهت الدنگجوردن:استفن هم دیشب اومد تخت ما رو تصرف کرد ما کنج دیوار خوابیدیم
کلینت:رو زمین سرد و نمور و تاریک و پر از حشرات موذی مختلف
لوکی:قوه تخیل فعالی داریاستیو:تخت ما که ترک برداشت.سه تا گنده بک روش خوابیده بودن
جوردن:هنوز یه شب نیست اومدیم اینجا دارین بهم خسارت وارد میکنین
تونی:اونهمه خسارت به من وارد کردین من هیچی نگفتم
نت:هیچی نگفتی؟!
جوردن:ولی من نه تنها میگم،بلکه خسارتشم ازتون میگیرم
تونی:ممنونکوییل:گایز یه چیزی میخوام بهتون بگم
همه با هم یکصدا:هاا؟!
کوییل:منو گامورا دیشب یه چیزی کشف کردیم
جوردن:هر چی اینجا پیدا کردین ماله منه هاگامورا:اینجا روح داره
جوردن:ماله خودتونباکی:گمشو روح کجا بود این وسط
کوییل:باور کن اینجا روح داره خودمون دیدیمش
گامورا:وایسا من تعریف کنم.ساعت دو ،سه نصفه شب بود از اتاق اومدم بیرون بیام پایین آب بخورم،بعد تو راهرو یهو یکی صدام کرد،اول فکر کردم پیتره،برگشتم سمت صدا دیدم کسی اونجا نیستلوکی:توهمی!چی میزنی ؟!ال اس دی؟!ماریجوانا؟!
گامورا: ساکت شو نمکدون!بعد...رفتم جلو تر دوباره یکی از پشت سر صدام کرد،با یه صدای ریز و آهسته و مسخره گفت:گامورااا! برگشتم دیدم پیتره داره با لبخند نگام میکنه،باهام اومد آب خوردم یکم حرف زدیم و اینا بعد یهو گفت من میرم لب ساحل یکم هوا بخورم تو برو تو اتاق منم میام.گفتم باشه.اون از ویلا رفت بیرون سمت دریا.منم همون موقع برگشتم تو اتاق دیدم پیتر با دهن باز رو تخت داره با تعجب منو نگا میکنه
YOU ARE READING
چتربازان
Fanfictionتو دنیای موازی قهرمانای مارول توی برج استارک جمع شدن و همه با هم زندگی میکنن. اما این اصلا یه زندگی عادی نیست! [بعضی وقتا چپتر جدید دیر به دیر آپدیت میشه، لطفا به گیرندههای خودتون دست نزنین] Stony, stucky, strangefrost, brutasha, spidypool, Hawkeye...