[تو کارگاه تونی]
استیو بی حوصله لم داده بود رو یکی از صندلیا و داشت اینستاگرامشو چک میکرد،تونی هم مشغول ارتقای دستگاه حافظه خوان بود.
استیو:اه اه کافیه عکس یه نفرو تو اینستا لایک کنی ،میری تو اکسپلور اونو میبینی تو هوم تو استوریا تو همه جا میارتش جلو چشمت،یهو میری تو آشپزخونه میبینی همون یارو داره قهوه میریزه برا خودش میری تو هال میبینی داره تلویزیون نگاه میکنه میای تو اتاقت میبینی نشسته رو تختت داره بهت پوزخند میزنه...چه وضعیه...این چه قابلیتیه
تونی:پیرمرد غرغرو...عکس کیو نشونت داده که اینقد شاکی ای؟!
استیو:بارون زیمو
تونی دست از کارش میکشه:تو به عکسای اون بچ چیکار داشتی؟
استیو:دستم خورد
تونی:برو عکسای منو رگباری لایک کن بشوره ببره
استیو:عاتونی وسایل رو میز کارشو مرتب میکنه:خب...اینم تموم شد...امیدوارم ایندفعه درست کار کنه
استیو:منم همینطور
تونی یکی از هدفونای بی سیمشو میگیره طرف استیو:میخوای دوباره امتحان کنی؟
استیو بلند میشه هدفونو میگیره: دارم از ذوقش میمیرم■
[اتاق بروس و نت]*بروس یهو با داد از خواب میپره*
نت:وای قلبم!چیشد؟
بروس:وای وای...وای
ناتاشا سعی میکنه آرومش کنه: چیزی نیست خواب بد دیدی فکر کنم...نفس عمیق بکش...آب بیارم برات؟!
بروس: نه...خوبم.خوبم.خواب بد دیدم.خیلیم بد
نت:چجوری بود؟
بروس:خواب دیدم واندا و ویژن هممونو بستن به صندلی بعد قاشق قاشق از غذاهای عجیبشون میریزن تو حلقمون ،هیچ کاری جز قورت دادنشون نمیتونستیم انجام بدیم،هر چی هم التماس میکردیم قبول نمیکردن تو صورتمون قهقهه های شیطانی میزدن...وای خیلی بد بودنت:واقعا کابوس وحشتناکی بوده
بروس:چقدر خوبه ویژن دیگه آشپزی نمیکنه
نت:آره...به نظرم این کابوس صدای اعتراض بدنت بوده که "مرد چقدر میخوابی؟!".پاشو ظهر شد.امروز ناهار نوبت ماستبروس:وای جدی...؟چرا خبر بدو اینجوری یهویی میدی
نت بالشو میزنه تو صورت بروس: پاشو مسخره*بروس یه بالش دیگه برمیداره میزنه به نت،نت از تخت پرت میشه پایین*
بروس:عح مامور رومانوف چرا افتادین
نت:نباید اینکارو میکردی*بلند میشه با لگد بروسو از تخت میندازه پایین*
بروس:عای...بابا چرا جدی میگیری شوخی کردم
نت:سر شوخیای اینطوری رو با من باز نکن
بروس:خودت شروع کردیا
نت:عح؟!خب الان خودمم تمومش کردم.دو دقیقه دیگه تو آشپزخونه میبینمت*از اتاق میره بیرون*
بروس همونطور که جای لگد نت روی پهلوشو مالش میداد:تو متیونی زنده بمونی بروس دووم بیار
YOU ARE READING
چتربازان
Fanfictionتو دنیای موازی قهرمانای مارول توی برج استارک جمع شدن و همه با هم زندگی میکنن. اما این اصلا یه زندگی عادی نیست! [بعضی وقتا چپتر جدید دیر به دیر آپدیت میشه، لطفا به گیرندههای خودتون دست نزنین] Stony, stucky, strangefrost, brutasha, spidypool, Hawkeye...