برای تونی و استیو!

445 63 298
                                    


.
استیو تو آشپزخونه مشغول درست کردن شام بود و تونی در حالی که بچه ها رو کنار خودش خوابونده بود داشت یه مستند علمی درباره ی سازه های آبی میدید.

تونی: عجب مستند مسخره ایه

صدای استیو از آشپزخونه میاد: کانالو عوض کن

تونی: با چی؟ کنترل هوشمندو که وید تباه سوزونده کنترل عادی هم دوره...ولش کن

استیو: تونی من دارم به غذا فلفل میزنما
تونی: خب بزن!

استیو: دفعه قبل که اینکارو کردم بهم گفتی ویژن

تونی برمیگرده سمت آشپزخونه: برای اینکه مرحله ی فلفل ریختن تو پنکیک صبحونه حتی برای ویژن هم قفله...ولی الان بزن

استیو: باشه. بچه ها هنوز خوابن؟
تونی: آره...نه...مورگان بیدار شد...تام هم الان بیدار شد

*بچه ها شروع میکنن به گریه کردن*

تونی لبخند میزنه: عالی شد

صدای استیو: بیا شیشه شیرشونو ببر گشنشونه وقت غذاست

تونی: خودت بیار
استیو: تو بیا
تونی: تو بیار خب!

استیو: دارم آشپزی میکنما!
تونی: منم بچه ها رو نگه داشتم

استیو: بچه ها تو جاشونن بیا
تونی: عجب آدمی نیستی! خب بیار دیگه بچه ها هلاک شدن

*زنگ خونه شون به صدا در میاد. استیو میره در رو باز میکنه و با لوکی برمیگرده پیش تونی و شیشه های شیر رو میده بهش*

تونی بهش اشاره میکنه که بشینه: بیا شیشه ی مورگانو تو نگه دار

لوکی: باشه عزیزم

استیو از تو آشپزخونه صداش میاد: چیشده اومدی اینجا؟

لوکی مورگانو تو بغلش میگیره: برای همین. اومدم تو امر خطیر و حساس و زیبای بچه داری کمکتون کنم. میدونین، به هر حال من چند ماه بیشتر از شما تجربه دارم و این چیزا رو بهتر میفهمم

تونی: زر نزن استلا رو که تا الان ما خودمون بزرگ کردیم
لوکی: تکذیب میکنم

تونی: اسباب بازی ها و لباسا و وسایلش هنوز اینجاست
لوکی: تکذیب میکنم

تونی: تا سه ساعت پیش هم اینجا بود
لوکی: حالا شاید یکم بیشتر از ما پیش شما بیاد...این مزخرفات چیه نگاه میکنی؟

تونی: مستند خوبیه...دریا داره بچه ها دوست دارن

لوکی: بچه های هفت روزه؟!

تونی: بچه های من مثل خودم نابغه و تیزهوشن حتی تو هفت روزگی هم میتونن مستند علمی ببینن

لوکی: کنترل دوره نه؟
تونی: لعنتی...آره

استیو هم میاد و پیششون میشینه: نگفتی چرا اومدی؟
لوکی: گفتم دیگه، اومدم دوستان عزیز و مهربانم رو ببینم

چتربازان Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang