_رویارویی با اِغوا شُدَن بِه گُناه اِمکان پَذیر بُود وَلی تَسلیم شُدَنِ او غیرِمُمکِن بُود_
_یوحنا_
⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕
سوکجین از در اصلی عمارت خارج شد و با دیدن موتور مشکی که زیر نور ماه برق میزد، به قدم هاش سرعت بیشتری داد..
با یه حرکت روی موتورش پرید و روشنش کرد..
محافظایی که اطراف حیاط و ورودی عمارت ایستاده بودن ، با تعجب به عجله و سرعتی که جین از خودش نشون میداد، نگاه کردن..." خب پس هنوز کسی متوجه ارباب هانیوله جقی نشده! "
درحالی که دستش رو دور فرمون چرخوند و گاز داد، با پوزخند زیر لب زمزمه کرد..
کلاه کاسکت رو روی سرش گذاشت.."جلوی کیم سوکجین رو بگیرید! هر چه زودتر!"
صدای فریاد پیشکار از بی سیمهایی که دور کمر محافظ ها بود، شنیده شد و جین فحش رکیکی به پیشکار داد!..
محافظ ها با عجله به طرف موتور سیکلت مشکی رنگ حجوم بردن ولی سوکجین با یه حرکت سریع، موتور رو وادار به سرعت کرد و از جا کنده شد!
صدای غرش موتور و گرد و خاکی که از جیغ لاستیک ها به جود اومد، سکوت حیاط رو شکوند و همراهش صدای فریاد های محافظ ها از پشت شنیده میشد...قبل اینکه نگهبان به خودش و هیکل گندهش تکونی بده تا دروازهی عمارت رو ببنده، جین به سرعت از بین در عبور کرد..
چشمای نقرهایش رو چرخوند و وارد اولین کوچهی نزدیک شد..
میدونست به احتمال صد درصد افراد هانیول دنبالش میان و وقتی صدای غرش ماشین هایی رو از پشت سرش شنید، احتمالش به واقعیت تبدیل شد.." احمقا ! با ماشین افتادن دنبال یه موتور؟! "
سوکجین با خودش زمزمه کرد و از شدت استرس و عرق، حسمیکرد پیراهن زرشکی رنگش از زیر کت چرمی به تنش چسبیده..
قطرهی عرقی از شقیهش تا خط فکش کشیده شد..
با اینکه هوا به شدت سرد بود و رنگ قرمز ابر ها نشون از احتمال بارندگی میداد، جین عرق میکرد!
میدونست سرما میخوره!!موتور مشکی رنگ توی کوچه ها و فرعی هایی که یک ماه تمام از روی نقشه مرورشون کرده بود، با سرعت رد میشد و گرد و خاک به پا میکرد..
صدای غرش موتور و به دنبالش صدای لاستیکهای ماشینای محافظ ها، تو تاریکی و سکوت شب باعث از خواب پریدن همسایه ها و ساکنین اطراف میشدن..سوکجین یک ماه تمام برای این پروژهی لعنتی و دزدیدن اون گردنبند تلاش و کلی انرژی صرف کرده بود..
نباید میباخت..
نه نباید!از آینهی سمت چپ ماشین رو دید که با فاصلهی کمی بهش نزدیک میشه..
متقابلا بیشتر مچش رو دور فرمون چرخوند و همین که سپر ماشین به 10 سانتی چرخ عقب موتورش رسید، پیچید تو فرعی و باعث شد ماشین اولی از جاده منحرف بشه و مستقیم از دنبال کردن موتور خارج بشه!

ESTÁS LEYENDO
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfic+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...