⭕44⭕

1.1K 253 479
                                        

_بِخآطِرِ ضَربِه هآیی کِه او تَحَمُل کَرد، سآلِم شُدیم_

انجیل_اشعیا_5:53

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

" رئیس..انگار مشکلی برای ریوجین پیش اومده!!.."

صدای ادوارد که بادیگارد جدیدی به جای بکهو بود، از طریق بی‌سیم به گوش رئیس وو رسید..
جیمین تکونی توی بغل کریس خورد و باسنش رو کمی روی رونهای رئیس پایین تر کشید..
رئیس وو بی‌سیمش رو از روی میز برداشت و تا حدی نگران شده بود..
چه اتفاقی برای دنسرش افتاده بود؟!..

" گزارش بده!..چی شده؟!.."

رئیس وو توی بی‌سیم خطاب به ادوارد گفت و لحظه‌ی بعد جیمین از روی پاهاش بلند شد..
پسر مو صورتی هم نگران شده بود و با چشمهای سوالی به بی‌سیم زل زده بود..

" الان چند دقیقه‌س به یه مردی زل زده و انگار که خشک شده باشه!.."

" خب برو ببین چی داره اذیتش میکنه ابله!!!.."

کریس اجازه نداد ادوارد بقیه‌ی حرفش رو کامل کنه و با صدای بلندی توی بی‌سیم فریاد زد!
بادیگاردی که تازه استخدام شده بود، شناختی از نامجون و دستیارش نداشت پس طبیعی بود که اون‌ها رو نشناسه...
جیمین بلافاصله سمت در دوید تا ببینه چه اتفاقی برای دوستش افتاده!

باید حدس میزد جین واقعا یه مشکل خاص داره!..
طوری که چند شب زیاد از حد توی سرویس بهداشتی و یا رست روم خودش رو زندانی میکرد!
و روز‌هایی که اکثرا چِت و خمار بود‌..
ولی جیمین حدس میزد این یه چت کردن بر اساس ماریجوانا نبود..
اون پسر رسما یه ماده خطرناک میزد!
الان با چیزی که ادوارد گفته بود تقریبا متوجه شده بود که توی استیج توهمی چیزی زده!..
وگرنه ادم متعادل که چند دقیقه خشک نمیشد!!
کریس هم با جیمین سمت در دوید تا بفهمه چه بلایی سر ریوجین اومده!

دنیل با شدت یقه‌ی نامجون رو از پشت کشید و به عقب برشگردوند..
درحالی که چشمهای سرخ و خشمگین نامجون هنوز روی سوکجین زوم بود..
دنیل دستش رو روی سینه‌ی نامجون که با حرص نفس میکشید و بالا و پایین میرفت گذاشت و سعی کرد آرومش کنه..
دنیل هم وقتی همراه نامجون به استیج نزدیک شده بود، متوجه شده بود که دنسر زیبا و هوس انگیز همون سوکجینه فراری‌ایِ که مدتها دنبالش میگشتن...
مهم نبود اگه چشم‌های نقره‌ایش به واسطه‌ی لنز یا هر کوفت دیگه‌ای تیره شده بود..
مهم نبود اگه ماسک نگین دار و زنونه‌ای روی صورتش خودنمایی میکرد..
واقعا سوکجین فکر میکرد با درست کردن همچین ظاهری میتونه از چنگ پسرعموی زخم خورده‌ش مخفی بشه؟!..

اونا توی موقعیت بدی گیر افتاده بودن..
جاسوس هایی که توی بار بودن خبر دادن که رئیس وو داره با سرعت برای بررسی وضعیت میاد و هر لحظه ممکن بود نامجون رو اینجا ببینن و تمام قراردادنامه ها و محموله بخاطر این شیطنت به هم بریزه!
از طرفی هم نمیتونستن سوکجینی که تازه پیدا کرده بودن رو اینجا تنها ول کنن!..

⭕ Silver Devil ⭕Where stories live. Discover now