_وَ هیچ چیزِ پُوشیدهای نیست کِه اَز آن پَردهِ بَردآشتهِ نَشَوَد_
چهار انجیل عرفانی
⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕
" پس اون محافظای لعنتی کدوم گوری بودن؟.."
صدای فریاد بلندی باعث شد ستون های عمارت به لرزه در بیان!
تهچان درحالی که عصبی دور خودش میچرخید و ریشهی موهای جوگندمیش رو میکشید، نگاه زهرآلودی به افراد بی عرضهی روبهروش انداخت...
' سوکجین فرار کرده بود! '
این جملهی لعنتی کابوس این روز هاش شده بود...
سوکجین دوباره از دستشون فرار کرده بود و این موضوع دیگه به معنای سابق خودش نبود!
فرار کردن پسر برادرش اونم تو این موقعیت یه زنگ خطر برای همشون بود..
تهچان میدونست سخت گیری ها و محدود کردن بیش از اندازه باعث فرار سوکجین میشه ولی چاره ای جز محدودیت شدید نداشت...
از وقتی تهایل زندانی شده بود، هر روز با کابوس اینکه ممکنه چیزی رو توی جلسات بازجویی لو بده، روح از بدنش خارج میشد...
و لجبازی و سرکشی سوکجین برای صندلی پدرش، از طرف دیگه...
نمیتونست اجازه بده سوکجین به خواستهش برسه چرا که افرادشون مخالف بودن و اگه اینکارو میکرد مطمئنا افرادشون جین رو نابود میکردن..
حالا که تهایل نبود میل افرادش برای تخریب کردن پسرک مغرور عمارت، که همیشه مسخرهشون میکرد و غرورشون رو له میکرد، بیشتر شده بود...
باید یه جور از برادرزادهش محافظت میکرد ولی سوکجین با فرار کردنش همه چیز رو به هم ریخته بود....
" مگه نگفته بودم محدودیت شدید براش در نظر بگیر؟..مگه حیاط کوفتی دوربین نداره؟..مگه توی لعنتی سیستم دوربینا رو جوری طراحی نکرده بودی که نشه هکشون کرد؟..پس چی شد نامجون؟؟؟.."
تهچان روبه پسرش ایستاده بود و با انگشت اشاره به حیاط اشاره میکرد و فریاد میکشید..
همه چیز رو از چشم نامجون میدید...
مقصر اصلی این فاجعه نامجون و سهل انگاریش بود نه هیچکس دیگه!
جلوی اتاق سوکجین یه دوربین که با بیرون اومدن کسی از اتاق، آژیر میکشید به تازگی نصب شده بود و حتی بادیگارد جلوی در اتاقش گذاشته بودن!
ولی اون لعنتی چطور تونسته بود سیستم دوربینها و قفل هارو هک کنه و صدای هیچ آژیری هم در نیومده بود؟؟
" اون به همه چیز شک کرده بود و من نمیتونستم بیشتر از این محدودش کنم..."
نامجون با سری که پایین افتاده بود به پدرش گفت ولی این باعث نشد ذره ای از خشم تهچان کم بشه...
" اون لعنتی فرار کرده و یک نفر از افرادمون رو هم با ضرب گلوله کشته! میدونی یعنی چی؟! نامجون فقط میخوام بدونم چطور دوربین ها هک شدن..تو مسئول این بودی..."
" سوکجین چیزی از هک کردن و سیستم های پیشرفته نمیدونه...یکی کمکش کرده..."
نامجون سعی میکرد توضیح بده ولی میدونست دستبرد زدن به سیستم امنیتی فوق پیشرفتهی دوربین های عمارت، کار یه مغز حرفه ای بوده...
همیشه فکر میکرد خودش اون مغز برتر سیستم ها و کامپیوتر های پیشرفتهس ولی انگار اشتباه میکرد و یکی ازش بدجور جلو زده بود...
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...
