⭕50⭕

1.2K 233 578
                                    

_خیالآت را بِه زیر می‌اَفکَنیم_

قرنتیان 10: 3_6

⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕

برگه‌ی آزمایش جلوش بود..
همون آزمایش نفرین شده‌ای که باعث شده بود با چهره‌ی سرد و چشمهای تاریکی به پسرک روی تخت زل بزنه و چشم ازش برنداره..
باورش سخت نبود که سوکجین درگیر اعتیاد شده باشه..
یه کورسویی امید تو دل نامجون به چشم میخورد که میگفت ' اشتباهه '..
ولی نامجون خوب میدونست امیدواری به 'خوب بودن' ، اونم درباره مردی مثل سوکجین که بد بودن رو به حدش رسونده، یه مزخرفِ!

دست مشت شده‌ش توی جیب شلوار پارچه‌ایش بود و تنها خودش و خدا بودن که میدونستن چی توی مشتش درحال فشرده شدن هستش..
یه بسته‌ی کوچیک حاوی پودر سفید رنگ که نوک تیز بودن گوشه‌های مربعی شکل بسته، بخاطر مشت شدن به دستش فشار وارد میکرد..
هنوز مطمئن نبود اینکارو رو بکنه یا نه..
مطمئن نبود که آیا مجبور کردن جین توسط مخدر برای امضا کردن قراردادنامه، درست هستش یا نه..

سوکجین حالا بیدار شده بود..
از وقتی که تو حالت بد و دردناکش قرار داشت و زیر دستهای قدرتمند پسرعموش، خشمگین فریاد میکشید و تقلا میکرد تا همین الانی که با وجود تزریق یه دوز کوچیک از مورفین، هنوز زنده بود و اطرافش رو بهتر درک میکرد..
دکتر مجبور شده بود برای پایدار نگه داشتن پسر مو قرمز که حال و روزش بدون آزمایش دادن هم داد میزد که اعتیاد داره، مورفین تزریق کنه..
و حالا که سوکجین همچنان احساس کرختی و بیحالی میکرد..
نیاز به مخدر قوی تر داشت..
دقیقا همون ماده‌ای که رئیس وو ساخته بود..

نامجون برگه‌ی آزمایش رو با دست آزادش، جلوی پسرکی که روی تخت زانوهاش رو بغل گرفته و به دیوار پشتش تکیه داده بود، انداخت..

" متوجهی با خودت دقیقا چه غلطی کردی؟.. اعتیاد؟!.. "

سر سوکجین با حرف نامجون هیچ تکونی نخورد..
فقط با بیحالی و بدنی که ریز میلرزید، دستی به موهای قرمزش کشید..
حرف های نامجون و برگه‌ی ازمایشی که جلوش افتاده بود، ذره ای براش اهمیت نداشت..

" زخم زبون زدن رو تمومش کن.. فقط..فقط بگو برای چی اینجا انداختیم؟.. چی از جونم میخوای؟.. معنی کارات رو نمیفهمم.."

لحن سست جین، کشدار و بی‌حوصله بود..
میخواست از اینجا بره و هرچه سریع تر ماده‌ی محبوبش رو مصرف کنه..
مهم نبود برای هر بسته چقدر هزینه میکنه و چقدر به خودش و جسمش آتیش میزنه..
هیچکس منتظرش نبود..
از خانواده و عمارت فرار کرده بود و همه میخواستن سر به تنش نباشه..
چرا باید تلاش میکرد تا خودش رو درست کنه و بیخیال لذتی بشه که توی خلسه‌ی اعتیاد پیدا میکنه؟!..

" من میخوام همه چیز رو درست کنم.."

نامجون زمزمه کرد ولی جین اهمیت چندانی نداد..
مزخرف میگفت..
چی رو میخواست درست کنه درحالی که همه چیز مرز فروپاشی رو هم رد کرده بود؟!

⭕ Silver Devil ⭕Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang