_ هیچ چیزِ پوشیدهای نیست کِه اَز آن پَرده بَردآشته نَشَوَد _
چهار انجیل عرفانی
⭕⭕⭕⭕⭕⭕⭕
قبل از اینکه به لوکیشنی که کریس براشون فرستاده بود برسن، سوکجین ماسک پارچهای مشکی رنگی رو که ازش به عنوان باندانا و دستمال گردن هم میتونست استفاده کنه، دور دهنش کشید تا شناسایی نشه..
همچنان چشمهای نقرهفامش رو با لنز تیره رنگی مخفی کرده بود و با ماسکی که نصف صورتش رو پوشونده بود اجازه نمیداد که هویتش آشکار بشه...با رسیدنشون به سر قرارگاه، بلافاصله چند محافظی که کریس از قبل اونجا مستقر کرده بود سمتشون اومدن...
سوکجین به سهتا مرد عضلانی و قد بلندو دوتا زنی که بهشون میومد بادیگارد باشن، چشم غرهای رفت.." من که به کریس گفته بودم نیازی به بادیگارد و اینجور داستانا نیست.."
جین با کلافگی گفت ولی اون سه مرد بهش بی اعتنا بودن چرا که از رئیس وو دستور میگرفتن نه از سوکجین...
و این واقعیت که سوکجین تا حد زیادی جایگاه اصلیش رو از دست داده بود و مثل قبل با یه اشاره همهی افراد براش سر خم نمیکردن، کلافه و عصبانیش میکرد...
تمام این لحظات و تحقیر شدنش تقصیر گروه لعنتی و خیانکارش بود...
گروه خیانتکاری که حالا رئیسشون عقب نشینی کرده بود و نامجون، همهکاره شده بود...
دوست داشت بدونه اوضاع مثل سابق برای گروهشونه؟....
چقدر نامجون به تنهایی میتونه گروه بزرگشون رو اداره کنه و از پس هدایتش چطوری برمیاد......" حرف زدن کافیه..بهمون از اون سوله آمار بده.."
شوگا قسمت اول حرفشو خطاب به جین گفت و قسمت دومش رو به مردی که پشت جین ایستاده بود..
به نظر میرسید کریس اون رو به عنوان بادیگارد شخصی جین استخدام کرده باشه ولی سوکجین مطمئن نبود.." جیانگ!..اسم سردستهشونه..و کسی که جیمین رو دزدیده..به نظر آتیشش تند میاد چون به هیچ فردی اجازه ملاقات نمیده و فقط منتظر رئیس وو هستش تا با معامله جیمین رو آزاد کنه..."
مردی که پشت سوکجین ایستاده بود و حدس میزد بادیگاردش باشه، گفت..
صدای بم و مردونهش مثل چهرهی پختهش جدی و محکم بود...
شونههای پهن و عضلات کار شدهای که از زیر بلوز ضخیم مشکی رنگش هم خودنمایی میکرد..
ابروهاش حالت جذابی داشتن..
و قد بلندش که تقریبا هماندازهی جین به نظر میرسید..." نقشه چیه؟!.."
شوگا با حواس پرتی زمزمه کرد و باعث شد سوکجین چشمهاش رو تو کاسه بچرخونه و پس گردنی آرومی بهش بکوبه!..
" نقشه رو صد مرتبه تا الان مرور کردی!..تو فقط گاف نده و با دیدن جیمین چه اگه زخمی باشه و یا صدمه جدی دیده باشه، خودتو نباز!..همین!.."
YOU ARE READING
⭕ Silver Devil ⭕
Fanfiction+ به الهههای یونانی اعتقاد داری؟.. دقیقا مثل آفرودیت زیبایی.. مثل آتینا عقلهارو میدُزدی.. مثل آرتِمیس چشمای نقرهایت میدرخشه.. ولی به این هم اعتقاد داری که الههها یه روزی محو میشن؟.. ⭕⭕⭕ _ کسیرو از جهنم بترس...